تاریخ موسیقی مردم عرب با سرکوب و حذف عجین است. مقاله «تاریخ موسیقی معاصر اهوازی: هنر، هویت فرهنگی و نسلکشی فرهنگی» از سعید اسماعیل، پژوهشگر عرب اهوازی، این تاریخ را از دوران شیخ خزعل آغاز میکند. شیخ خزعل برای تشکیل گروههای موسیقی دربار، علاوه بر بهرهگیری از موسیقی محلی، با درویشها نیز همکاری میکرد. او همچنین نوازندگان برجستهای را از خلیج فارس و مناطق اطراف دعوت میکرد تا نقشی پیشگام در این حوزه ایفا کنند.
موسیقی عربیای که در دوران خزعل رشد یافت، تلفیقی از موسیقی عراق، موسیقی خلیجی و موسیقی محلی بود. خزعل همچنین گروههای موسیقی متعددی تشکیل داد و از جوانان مستعد در حوزه موسیقی عربی حمایت میکرد. این گروهها در روستاها و شهرهای مختلف برنامه اجرا میکردند و بخشی از جشنهای مردمی بودند. علاوه بر این، برنامههایی نیز در دربار و در رویدادهای سیاسی برگزار میشد. در این دوران، موسیقی اهواز به تدریج به یکی از قطبهای مهم موسیقی منطقهای تبدیل شد و هنرمندانی مانند «عبدالحسین خزعل» و «کاظم خفاف» ظهور کردند که آثارشان در میان مردم بسیار محبوب بود.
خزعل همچنین هنرمندانی از سراسر جهان عرب را که سبکهای مختلف موسیقی داشتند، به دربار خود دعوت میکرد و برنامههای رسمی و غیررسمی برای آنان ترتیب میداد. این برنامهها بستری برای ترکیب موسیقی بومی و موسیقی مناطق دیگر جهان عرب فراهم میکرد. افزون بر این، خزعل علاقه ویژهای به موسیقی نظامی داشت. بسیاری از اجراهای نظامی در دربار او نه تنها جنبه نمایشی داشتند، بلکه برای گرامیداشت رویدادهای مهم سیاسی و نظامی نیز به کار میرفتند.
عبدالمسیح الأنطاکی، شاعر و نویسنده سوری، در اینباره مینویسد که در کاخ خزعل، توپها همیشه شلیک میشدند و صدای موسیقی پیوسته طنینانداز بود. او تأکید میکند که در دوران شیخ خزعل، موسیقی در محمره به اوج شکوفایی خود رسید.
سقوط شیخ خزعل در سال ۱۹۲۵ و ظهور دولت مرکزی نقطه پایانی بر توسعه نهادمند موسیقی مردم عرب بود، گرچه موسیقی همچنان بهعنوان بخشی جداییناپذیر از فرهنگ منطقه باقی ماند. موسیقی عربی در این دوران از حوزه رسمی کنار گذاشته شد و به حوزه خصوصی و مراسمهای غیررسمی منتقل گردید. اما حتی این نیز برای حکومت غیرقابل تحمل بود.
در فاصله سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۵۹، محدودیتهای بیشتری بر موسیقی عربی در اهواز اعمال شد، و حکومت تلاش کرد هرگونه ارتباط با جهان عرب را قطع کند. در سال ۱۹۳۶، دولت وقت قانونی تصویب کرد که ورود صفحات موسیقی عربی به اهواز را ممنوع میکرد. این قانون بخشی از سیاستی گستردهتر بود که هدف آن تغییر هویت فرهنگی منطقه و حذف عناصر عربی از موسیقی بود. بر اساس این قانون:
- ورود صفحات موسیقی عربی به منطقه ممنوع شد.
- دستگاههای گرامافون، که عمدتاً برای پخش موسیقی عربی استفاده میشدند، تحت نظارت شدید قرار گرفتند.
- جریمههای سنگینی برای واردات یا فروش هرگونه تجهیزات مرتبط با موسیقی عربی اعمال گردید.
این سیاستها باعث شد موسیقی عربی، که بخشی جداییناپذیر از هویت مردم عرب بود، بهطور رسمی از صحنه فرهنگی منطقه حذف شود. در این فضا، در حالی که موسیقی «عربی» بهعنوان موسیقی «دیگری» معرفی میشد، موسیقی فارسی بهعنوان «موسیقی ایرانی» شناخته شد و تمام دستگاههای فرهنگی و حکومتی از آن حمایت کردند.
در سال ۱۹۳۷، مقررات جدیدی برای کنترل کامل تولیدات صوتی و موسیقیایی اعمال شد. این اقدامات شامل موارد زیر بود:
- تمامی صفحات موسیقی باید توسط نمایندگان دولتی تأیید میشدند.
- شرکتهای فروش موسیقی موظف بودند که تمامی فعالیتهای خود را به مقامات گزارش دهند.
- تنها موسیقی فارسی اجازه توزیع در منطقه را داشت.
این سیاستها بهوضوح نشاندهنده تلاشی هدفمند برای جایگزینی موسیقی عربی با موسیقی فارسی و ایجاد تغییرات عمیق در ساختار فرهنگی منطقه بود. موسیقی فارسی بهعنوان ابزاری سیاسی برای تقویت هویت ملیگرایانه ایرانی مورد استفاده قرار میگرفت. تبعات این سیاستها یکسان نبود.
در نتیجه این سیاستها از یک سو، بهتدریج موسیقی فارسی جای خود را در میان بخشی از مردم عرب باز کرد و در مراسم، جشنها و میهمانیها مورد استفاده قرار گرفت. اما این به معنای حذف موسیقی عربی نبود. در حقیقت، در همین فضای خفقان نیز موسیقی عربی نیز تلاش میکرد راهی برای زنده ماندن پیدا کند: چه در فضاهای غیر رسمی و چه در فضاهای زیرزمینی و به شکل مخفیانه. و در این میان، رشد تکنولوژی نقش موثری در بقای موسیقی عربی ایفا کرد.
برای نمونه، ورود دستگاه ضبط صوت حلقهای (Reel-to-Reel) به منطقه در دهه ۱۹۵۰، امیدی تازه برای موسیقی عربی در اهواز به ارمغان آورد. این دستگاه، برخلاف گرامافونهای گرانقیمت که نگهداری آنها دشوار بود، به افراد با درآمد متوسط امکان میداد موسیقی محلی و اشعار عربی را ضبط و حفظ کنند. البته این دستگاهها نیز تنها در دسترس قشر خاصی از جامعه بودند، اما نقش مهمی در تولید و حفظ موسیقی عربی داشتند. در غیاب دولتی یا نهادی که مسئولیت جمعآوری و ثبت موسیقی را بر عهده بگیرد، این دستگاهها نقش راهگشا ایفا کردند.
کار با دستگاه ضبط صوت حلقهای آسانتر و ارزانتر بود و فضایی ایجاد میکرد که در آن موسیقی محلی و جلسات شعر ضبط شود. هنرمندان نیز دسترسی راحتتری به این دستگاهها داشتند، که بهطور کلی فرصتی برای گسترش موسیقی فراهم میکرد. افرادی مانند ابو صبری الحویدراوی در سال ۱۹۵۱ و دیگرانی همچون حمید عباس و مالک صخیراوی در سالهای بعد، با خرید این دستگاهها، نقش مهمی در ثبت موسیقی محلی ایفا کردند. این دستگاهها نه تنها برای ضبط آهنگها، بلکه برای انتقال اشعار عربی و حفظ میراث فرهنگی نیز به کار گرفته میشدند.
اما این تنها موردی نبود که تکنولوژیهای جدید به یاری موسیقی عربی آمدند. در فاصله سالهای ۱۹۷۱ تا ۱۹۸۰، ظهور و توسعه تکنولوژیهای ضبط منجر به تاسیس مراکز ضبط موسیقی شد. این مراکز عمدتاً در شهرهای عبادان و اهواز ایجاد شدند و برخی از مراکز برجسته این دوران عبارتند از:
- مرکز سعدون بلام زاده در عبادان (۱۹۷۱–۱۹۸۰)
- مرکز محمد احمد زاده در عبادان (۱۹۷۲–۱۹۸۰)
- مرکز ظاهر البدوی در اهواز (۱۹۷۳–۱۹۸۰)
- مرکز کاظم الموسوی در اهواز (۱۹۷۳–۱۹۸۰)
این مراکز موسیقی به بازتولید و رشد دوباره موسیقی عربی کمک کردند، آن هم در زمانی که موسیقی فارسی بهطور سیستماتیک حمایت میشد و موسیقی عربی تحت ممنوعیت و فشار قرار داشت. این شرایط دولت را به سمت اعمال محدودیتهای بیشتر و اتخاذ سیاستهای سرکوبگرانه سوق داد. نگاه امنیتی به موسیقی عربی به حدی شدت یافت که در سال ۱۹۷۵، سازمان امنیتی ساواک اجرای موسیقی عربی را مشروط به ارائه تمامی اطلاعات مرتبط با آهنگها به زبان فارسی کرد. این اطلاعات شامل نام آهنگ، مرکز ضبط، و مشخصات هنرمندان بود که همگی باید به زبان فارسی منتشر میشدند.
برخی از مراکز ضبط، این فشارها را پذیرفتند و نامهای عربی را به گونهای تغییر دادند که برای حکومت قابل قبول باشد. بهعنوان مثال، مرکز محمد احمد زاده در عبادان نام شهر را از «عبادان» به «آبادان» تغییر داد. با این حال، برخی دیگر، از جمله سعدون بلام زاده، از تغییر نامها خودداری کردند و به فعالیتهای هنری خود ادامه دادند، گرچه این فعالیتها دیگر بهصورت پنهانیتر انجام میشد.پس از انقلاب ۱۹۷۹، امیدهایی برای تغییر ایجاد شد، اما این امیدها به سرعت به سراب تبدیل شدند و شرایط وخیمتر شد. موسیقی نه تنها در اهواز بلکه در سراسر ایران به نوعی ممنوع شد. در سال ۱۹۸۰، تمامی مراکز ضبط موسیقی تعطیل شدند و تجهیزات و آرشیوهای آنها مصادره گردید. این اقدامات منجر به از دست رفتن بخش عظیمی از حافظه موسیقایی و فرهنگی مردم عرب شد.
برای درک اهمیت این موضوع و تبعات آن، باید به این نکته توجه کرد که در آن دوران هیچ اثری از فضای مجازی وجود نداشت و حتی کاست و نوار نیز به شکلی محدود در دسترس بود. در غیاب نهادی برای آرشیو کردن، میتوان تصور کرد که چگونه خاطره موسیقی مردم عرب به تدریج پراکنده شد و از بین رفت.
علاوه بر این، در اوایل انقلاب بسیاری از هنرمندان یا مجبور به کنارهگیری از فعالیتهای هنری شدند یا با خطر بازداشت، جریمه و شکنجه مواجه گردیدند. برخی دیگر تحت فشار مجبور به اعلام «توبه» شدند و فعالیتهای هنری خود را ترک کرده و به سمت فعالیتهای مذهبی روی آوردند.
پس از بسته شدن مراکز ضبط موسیقی در سال ۱۹۸۰، شرایط برای هنرمندان اهوازی به شدت دشوار شد. سیاستهای سرکوبگرانه، که با هدف محدود کردن فعالیتهای هنری و فرهنگی اجرا میشد، فضای ناامیدی را در میان هنرمندان ایجاد کرد. بسیاری از آنها به دلیل فشارهای سیاسی و اقتصادی، ناچار به ترک موسیقی شدند.
هنرمندان اهوازی نه تنها با ممنوعیتهای فرهنگی، بلکه با فشارهای روانی و اقتصادی نیز مواجه بودند. بسیاری به دلیل خطرات مرتبط با فعالیتهای هنری از این حرفه کنارهگیری کردند، در حالی که برخی دیگر تحت نظارت شدید امنیتی قرار گرفتند و در صورت ادامه فعالیت هنری، با خطر بازداشت و شکنجه روبهرو بودند.
** این مقاله برگرفته از مقاله سعید اسماعیل پژوهشگر اهوازی با عنوان «تاريخ الموسيقى الأهوازية المعاصر: الفن، الهوية الثقافية والإبادة الثقافية» است که در مجله «نوابت»، شماره ششم و هفتم در شهریور ماه ۱۴۰۰ به زبان عربی چاپ شده است.