دریچه‌ای به فرهنگ و زندگی مردم عرب ایران

حجی موسی؛ نماد هنرمندان فراموش‌ شده در فضاهای غیررسمی

تئاتر عربی هم ممنوع است. حداقل تا این اواخر. البته هیچ نامه یا دستورالعملی وجود ندارد که این ممنوعیت را صریح بیان کند، اما تالارهای شهر و مراکز فرهنگی استان تنها از تئاتری حمایت می‌کنند که به زبان فارسی اجرا شود. اما این ممنوعیت‌ها تئاتر عربی را از بین نبرد. خانه‌ها به تدریج به فضاهایی تبدیل می‌شوند که در آن‌ها تئاتر عربی شکل می‌گیرد و مجال بروز پیدا می‌کند. یکی از قدیمی‌ترین چهره‌های این میدان، حجی موسی است که در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ فعالیت می‌کرد.

حاج موسی در شهر شوش به دنیا آمد و در جوانی به اهواز مهاجرت کرد و در منطقه‌ی رفیش (لشکرآباد) ساکن شد. بسیاری از بازیگران قدیمی تئاتر در شهرهای مختلف اهواز شاگردان حجی موسی هستند. از جمله احمد کنعانی، مشهورترین بازیگر قدیمی تئاتر اهوازی، که به‌طور تصادفی در یکی از نمایش‌های حجی موسی در محله‌ی رفیش با او آشنا شد و هنر تئاتر را از او آموخت.

درباره‌ی زندگی حجی موسی اطلاعات بسیار کمی داریم. اجراهای او عمدتاً در خانه‌ها انجام می‌شد، و در زمانه‌ای که میدان فرهنگی مستقل و قدرتمندی برای پرداختن به تئاتر او وجود نداشت، نامش ناشناخته ماند. سید موسی (ابوخالد)، شاعر و فعال فرهنگی، در برنامه‌ی «حکایة فن» حجی موسی را «پدر تئاتر خیابانی عربی» معرفی می‌کند. او می‌گوید که شاید پیش از حجی موسی هنرمندان دیگری نیز بوده‌اند، اما متاسفانه هیچ اثر مستندی از آن‌ها به دست ما نرسیده است.

تئاتر حجی موسی، همانند موسیقی عربی، با فضای جشن‌های خانوادگی، به ویژه عروسی‌ها،  پیوند خورده بود. چه پیش از انقلاب و چه پس از آن، این جشن‌ها در میان مردم عرب به نوعی یک برنامه‌ی مفصل فرهنگی محسوب می‌شدند. جشن‌های عروسی، برای مثال، یک شب نبود، بلکه برنامه‌ای هفت‌روزه (و بعدها سه‌روزه) بود که در آن خوانندگان، شاعران، تئاتری‌ها و کمدین‌ها هنر خود را به نمایش می‌گذاشتند. این فضاهای فرهنگی به تولیداتی انجامید که به ذائقه‌ی عمومی مردم نزدیک بودند و طعم و ذوق فرهنگی آن‌ها را منعکس می‌کردند.

اما پیوند فضای فرهنگی و زندگی روزمره (یا بعد عامه پسند این تولیدات) بُعد دیگری نیز داشت: به حاشیه رانده شدن آنها. دولت عملاً چشم بر این حوزه‌های غیررسمی بسته بود؛ نه آن‌ها را به رسمیت می‌شناخت و نه با آن‌ها برخورد می‌کرد. این فضاهای فرهنگی غیررسمی مانند بسیاری از پدیده‌های دیگر در نظام‌های ایدئولوژیک، وضعیت دوگانه‌ای داشتند. از یک سو به رسمیت شناختن آنها «به صلاح» نبود و از سوی دیگر مقابله با آن‌ها نیز غیرممکن بود (یا آن نیز یا «به صلاح» نبود). و در این میان برای دولت قطعا از بین رفتن و به فراموشی سپرده شدن این فرهنگ عامه پسند عربی یک آرزوی قلبی بود. 

شاید به همین دلیل باشد که فضاهای فرهنگی غیررسمی اغلب از مطالعه و مستندسازی خارج می‌مانند. اگر هم به آن‌ها پرداخته شود، معمولاً با نگاه عارضه‌ای به آن‌ها نگریسته می‌شود. در چنین نگاهی، هدف شناخت پدیده نیست، بلکه تلاش برای کنترل و از بین بردن آن است.

حجی موسی در این فضای غیررسمی فعالیت می‌کرد، در آنجا رشد کرد و در آنجا تئاترهای خود را اجرا کرد. تفاوت اصلی او با دیگر هنرمندان عرب آن زمان، حرفه‌ای بودن او بود. حجی موسی هیچ شغل دیگری نداشت و برخلاف هنرمندانی چون احمد کنعانی که هم‌زمان خواننده و بازیگر بودند، او تمام تمرکز خود را بر تئاتر گذاشته بود.

یکی دیگر از کارهای خلاقانه‌ی حجی موسی استفاده از تکنولوژی زمان خود، یعنی نوار کاست، بود. در غیاب دوربین و عدم دسترسی به ضبط ویدئویی، او به مراکز ضبط در اهواز می‌رفت و اجراهایش را ضبط می‌کرد. این کار باعث شد هنر او در اهواز، کویت، و عراق شناخته شود. با این حال، به دلیل نبود نهادهایی برای جمع‌آوری و ثبت این تولیدات، بسیاری از آن‌ها از بین رفتند.

این فراموشی تنها مختص حجی موسی نبود. تمامی هنرمندانی که در فضاهای غیررسمی فرهنگی فعالیت می‌کردند، به همین سرنوشت دچار شدند. سید موسی (ابوخالد) نیز در برنامه‌ی “حکایة فن” به این نکته اشاره می‌کند و می‌گوید که دهه‌های ۶۰، ۷۰، و ۸۰ میلادی، منطقه‌هایی چون خفاجیه (سوسنگرد) و بستان، هنرمندان استندآپ کمدی بسیاری داشتند. هنرمندانی چون عیسی الطرفی (ابو عبدالصاحب) بِدن (ابدین) المنبوهی (ابوهاشم)،  یدوع ابن ازرزیر کروشات و الویلو تویرات. اما امروز تمام آن افراد به فراموشی سپرده شده‌اند.

و در این فضای فراموشی جمعی، حجی موسی تنها یک نماد نیست، بلکه نماینده‌ی نسلی از هنرمندانی است که فرهنگ و هنر خود را در غیاب حمایت‌های نهادی و رسمی زنده نگه داشتند. این هنرمندان در حاشیه‌هایی زندگی کردند که دولت به آن‌ها توجهی نداشت، اما همین حاشیه‌ها قلب تپنده‌ی فرهنگ عامه بودند. آن‌ها در سکوت و بدون ادعای ماندگاری، روایت‌هایی آفریدند که صدای مردمشان را بازتاب می‌داد.

گویی حافظه‌ی جامعه تنها آنچه را که در حول و حوش دولت-ملت‌های مدرن (فارسی-شیعی در ایران) قرار دارد به یاد می‌سپارد و تمام رخدادهای جمعی دیگر را به فراموشی می‌سپارد. این یک نوع فراموشی جمعی است که اجازه می‌دهد تصویر ایران به‌عنوان یک کشور یکدست و یکپارچه فرهنگی باقی بماند و هر آنچه با این تصویر سازگار نیست، به تدریج از حافظه‌ها محو شود.

البته این تنها دولت نیست. ناصر، فعال فرهنگی، که در این حوزه فعالیت دارد، به نقش فعالان فرهنگی عرب نیز اشاره می‌کند. او می‌گوید:

همه‌چیز را نمی‌توان به دولت یا اکثریت تقلیل داد. متأسفانه نخبگان عرب نیز اهمال می‌کنند. آن‌ها بیشتر بر فعالیت‌های سیاسی متمرکز هستند، تا جایی که اغلب فعالیت در حوزه‌ی مستندسازی و حتی اندیشه را کاری درجه‌ی دوم و سوم می‌دانند و در شرایط حاکم، فرصت یا توان اضافی برای پرداختن به این امور را ندارند.

ناصر به نکته‌ی دیگری نیز اشاره می‌کند:


اکثریت، دولت را دارند که این مستندسازی را برایشان انجام دهد. وزارت ارشاد را دارند. اما ما هیچ سازمانی نداریم که این کار را انجام دهد. تصور می‌کنیم این آثار و شخصیت‌ها خودبه‌خود در تاریخ باقی می‌مانند. اما با دست روی دست گذاشتن، به تدریج بخش بسیار بزرگی از این آثار از بین می‌رود، همان‌گونه که اکنون نیز چنین شده است. اگر قرار است سوزنی به دیگری بزنیم، باید جوالدوزی هم به خودمان بزنیم. به‌ویژه که فرصت‌های زیادی را از دست داده‌ایم و باید قدر باقی‌مانده‌ها را بدانیم.

آری، حجی موسی یکی از شخصیت‌های تئاتری است که امروز حتی نام کامل او را نمی‌دانیم. او بسیار پیش از ما زیسته است. اما کارهای خود را در همان فضاهای غیررسمی به صحنه برده، در همان فضاها تولید کرده، در همان فضاها زیسته، و در نهایت در همان فضاهای غیررسمی به فراموشی سپرده شده است.