دریچه‌ای به فرهنگ و زندگی مردم عرب ایران

سازمان سیاسی خلق عرب و مركز فرهنگي در محمره (خرمشهر) از شروع فعاليت تا چهارشنبه سیاه (۱۳۵۷-۱۳۵۸)

با رفتن شاه و ایجاد فضای جدید بعد از انقلاب ۵۷ نوعی از آزادی بیان و فضايى براى فعالیت فرهنگی سیاسی در جامعه احساس می شد، که به تبع آن نخبگان جامعه ی عرب که شروع به فعالیت جهت طرح مطالبات ملی خود كرده بودند، به سرعت به این نتیجه رسیدند که بدون وجود تشکلات سیاسی و فرهنگی که بتوانند این مطالبات را متبلور سازند امکان پیگیری  حقوق ملت عرب  وجود ندارد.

و با این تحلیل بود که نخبگان عرب اقدام به تاسیس مجموعه ای از مراکز فرهنگی و سیاسی در محمره (خرمشهر)، اهواز و دیگر شهر های عربی از جمله شوش، خفاجیه (سوسنگرد)، فلاحیه (شادگان) و عبادان(آبادان) نمودند، که از آن جمله می توان به موارد ذیل اشاره نمود:

-سازمان سیاسی خلق مسلمان عرب

(المنظمة السیاسیة للشعب العربي المسلم)

-کمیته مقدماتی کنفرانس خلق عرب

(اللجنة التحضيرية لمؤتمر الشعب العربي الاهوازي)

-جنبش توده ای مردم عرب

(الحرکة الجماهیریة للشعب العربي)

-کانون فرهنگی در خرمشهر

(المرکز الثقافي فی المحمرة)

-کانون فرهنگی در اهواز

(المرکز الثقافي في الأهواز)

-جنبش مجاهدین عرب

(حرکة مجاهدي العرب)

 

جابر احمد در کتاب”الحصاد المر” اهمیت این سازمان ها و تشکلات را در علنی بودن آن ها می داند، بخصوص آنکه تمام سازمان های عربی در دو دوره ی پهلوی اول و دوم فعالیت های سری و غیر علنی داشتند، علاوه بر این سازمان ها ومراکز نوظهور دارای برنامه ها و اهداف واضح و علنی بودند که سعی در تحقق آن ها داشتند، همچنین اعضای این سازمان ها معرفی شده و مشخص بودند، با این وجود  عمر این تشکلات بسیار اندک بود و به علل فراوان و از جمله عدم توازن قوا نتوانستند اهداف اعلام شده ی خود را محقق سازند.

در این مقاله سعی می شود به فعالیت سازمان سیاسی خلق عرب ونيز مرکز فرهنگی  در ماه هاى نخستین بعد از انقلاب (۱۳۵۷-۱۳۵۸) به طور محدد در شهر محمره(خرمشهر) پرداخته شود، در آن روزها شهر محمره (خرمشهر) به دلایل مختلف چون وجود سندیکاهای کارگری ونیز وجود موسسه دینی به رهبری شیخ شبیر خاقانی و وجود سابقه فعالیت های سازمان دهی شده عربی،  به مركز ثقل فعاليت های سیاسی و فرهنگی فعالان عرب بدل شده بود.

سازمان سیاسی خلق مسلمان عرب درمحمره(خرمشهر) در ۱۳۵۷/۱۲/۲۱، یعنی دقیقا یک ماه بعد از پیروزی انقلاب اعلام موجودیت کرد، و سید هادی مزاریپور، مصطفی ذوالصفا، سید علی معیل، ناجی شرهانی، جعفر آل علی، عبدالطیف کعبی، سید عباس قاریپور، سید کاظم موسوی با کسب اکثریت آراء به عنوان اعضای کمیته ی عالی سیاسی سازمان انتخاب شدند.

و بر اساس مصوبات اولین جلسه اين سازمان (۱۳۵۷/۱۲/۲۷)، فعالیت های این سازمان میان چند کمیته از جمله کمیته  تدارکات، کمیته امور مالی، کمیته دانش آموزی، کمیته کارگران، کمیته حراست و حفاظت، کمیته اسناد شهداء و مجروحین و زندانیان، و کمیته کشاورزان تقسیم شد.

سازمان سیاسی خلق عرب از همان ابتدا سعی در ارائه ی طرح کامل و واضحی از مطالبات خود و چگونگی تحقق آن ها داشت، از جمله آنکه سعی می شد کلیات مفهوم خودمختاری را که در آن دوره به طور مبهم مطرح شده بود تعیین و تشریح شود، و حتی اشخاصی برای نوشتن آن مشخص شده بودند که متاسفانه زمان کافی برای اجرای پيدا نكردند.

اما بعد از اعلام موجودیت سازمان سیاسی اختلافات شدیدی بین دو جریان از فعالان اين سازمان پیش  آمد، جریان اول که بیشتر متشکل است از نسل قدیم بود، که بر گرایشات ناسیونالیستی اصرار می کردند، و جریان دوم که بیشتر متشکل از جوانان تحصیل کرده ای بود که سعی داشتند که فعالیت سیاسی را از رهبری قبیله ای و گرایشات دینی دور سازد و در پی ارائه ی برنامه سیاسی و ایجاد سازماندهی داخلی بودند.

با شدت گرفتن اختلافات وبا پیشنهاد اعضایی از سازمان، تشکیلات دیگری با اكثريث جوانترها با نام مرکز فرهنگی(المرکز الثقافي) شکل گرفت، که به نوبه ی خود اتفاق بی سابقه ای در تاریخ فعالیت های سیاسی در اهواز بود، و برنامه های آن هم عبارت بودند از برگزاری شب های شعر، تنظیم راهپیمایی ها ونشر و تقویت آگاهی ملی و… 

اعضای موسس مركز فرهنگي عبارت بودند از طاهر حلمی زاده(ابو جمال)، وهاب الخانچی، سید عباس کنعانی ، عامر عبدالحسین دوستی و سید محمود عبودی که متاسفانه بعد از حوادث چهارشنبه ی سیاه اعدام شد .

با توجه به شرایط خاص آن روزهای شهر های اهواز، بازرگان به عنوان نخست وزير وقت ايران به محمره سفر کرد، سفری که با راهپیمایی دهها هزار تن از مردم عرب محمره همراه شد که خواستار تحقق مطالبات خود از سوی دولت جدید بودند، در این سفر و در دیداری که بازرگان با شیخ شبیر داشت مقرر گردید که گروهی به نمایندگی از مردم عرب جهت بحث و گفتگو در خصوص مطالبات آنها به تهران سفر کند.

بر اساس این وعده شیخ شبیر گفتگوهای گسترده ی خود را با أطياف وتشكلات جامعه عرب جهت رسیدن به یک صیغه ی مشترک و نیز انتخاب اعضای تشکیل دهنده ی گروه نمایندگان عرب آغاز کرد، گفتگوهایی که به تعیین گروهی ۳۰ نفره (الوفد الثلاثيني) و تهیه ی سندی ۱۲ ماده ای از مطالبات مردم عرب انجامید.

با هدف کسب مشروعیت بیشتر برای این مطالبات شیخ شبیر به همراه تعداد زیادی از فعالان محمره (خرمشهر) به اهواز آمد، و در حضور دهها هزار تن از مردم عرب كه در استاديوم تختى تجمع کرده بودند پشتیبانی خود را از نمایندگان عرب و مطالبات آنها اعلام کرد، و در پایان هم بیانه ای در خصوص مطالبات جامعه عرب از حکومت جدید در چهار بند صادر شد که عبارت بودند از:

۱-به رسمیت شناختن حقوق فرهنگی و ملی ملت عرب در ایران. 

۲- ضرورت مشارکت ملت عرب  در شورای موسسان.

۳-دموکراسی برای همه از جمله ملت عرب.

۴-ضرورت به کارگیری عبارت ملت عرب به جاى عشایر عرب توسط رسانه ها.

 

بند های این بیانیه و نیز مواد ۱۲ گانه ی نمایندگان ارسالی مردم عرب که با توجه به اعضای تشکیل دهنده ی آن دربرگیرنده اکثریت تشکلات و سازمان های مردم عرب بود می تواند شناخت بسیار خوبی از سطح و نوع مطالبات  اطیاف جامعه ی مردم عرب بدست آمد.

هرچند سفر گروه سی نفره نمایندگان عرب  (۱۳۵۸/۲/۶) نتایج روشنی به دنبال نداشت، با این حال بعد از بازگشت این گروه از تهران حساسیت ها علیه فعالیت های مردم عرب و از جمله مراکز فرهنگی و سیاسی بشدت افزایش یافت، و تلاش های سرسختانه اى به رهبری دریادار احمد مدنی که در آن روز ها استاندار خوزستان بود، با همراهی بعضی از شخصیت های دینی عرب و غیر عرب و بخشی از شیوخ قبایل و جریان ناسیونالیسم فارس شکل گرفت.

این تلاش ها با یک حمله ی رسانه ای شروع شد که هدف آن مخاطب قرار دادن افکار عمومی و مراکز تصمیم گیری در پايتخت بود، اين هجمه تبليغاتى سعی در آن داشت که آنچه را که در شهرهای عرب نشین استان رخ می دهد را چیزی بیش از مطالبات قومی نشان دهد، همجنين سعي مي شد فعالان عرب را مجموعه ی بازگشته از خارج كشور، آموزش دیده و مسلح  معرفی شوند که در اندیشه ی توطئه و تجزیه کشور بودند.

جابر احمد هدف اساسی احمد مدنی و نیروهای سیاسی و اجتماعی، متحد او را از بین بردن دستاوردهای جامعه ی عرب بعد از سقوط نظام شاه از جمله سازمان سیاسی خلق عرب در محمره (خرمشهر) و نیز مراکز فرهنگی در شهرهای مختلف می داند.

برای اجرای این هدف اولین گام مدنی و متحدانش تشکیل موسسات نظامی-فرهنگی موازی با سازمان ها و تشکلات فعالان عرب بود، اعضای اصلی این موسسات را غالبا افرادی غیر عرب یا عرب های ضعیف النفسی تشکیل می دادند که از حمایت مالی و تسلیحاتی برخوردار بودند، از جمله این موسسات که در موزات سازمان سیاسی خلق عرب و مراکز فرهنگی در محمره تشکیل شد سازمان فرهنگی و نظامی، و نیز سازمان عشایر عرب به مدیریت شیخ عیسی طرفی(روحانی) بود.

 وعلی رغم گفتگوها بین سازمان خلق عرب و نمایندگان دولت در فرمانداری محمره، و نیز دیدار هیئت سه نفره متشکل از حجت الاسلام علی خامنه اى و «محمد حسین حقیقی» فرمانده لشکر خوزستان و یک شخصیت نظامی به نام سروان حسین انصاری با آیت الله شبیر خاقانی (روزنامه کیهان ۱۴ مایو ۱۹۷۹) و حضور این هیئت در دفتر سازمان خلق عرب، و همچنین مساعی آیت الله خاقانی در آرام ساختن اوضاع تلاش دستگاه تبلیغاتی نظام برای آماده سازی افکار عمومی جهت مواجهه نظامی با فعالان عرب و نیز مطرح کردن حوادث استان به عنوان توطئه ای جهت تجزیه ی خوزستان همچنان ادامه داشت.

علاوه بر آماده سازی افکار عمومی، مدنی و همراهانش توانسته بودند مسئولین را در پایتخت قانع كنند که دسیسه ای در خوزستان در حال شکل گیری است، و بر همین اساس در  ۱۳۵۸/۲/۲۹  جلسه ی امنیتی با حضور تمام استانداردهای ایران با موضوع چگونگی استقرار امنیت در مناطق مختلف كشور در تهران شکل گرفت، که سه روز به طول انجامید.

در این جلسه احمد مدنی استاندار وقت خوزستان توانست حاضرین را با نظرات خود همراه کند، به طوری که از بین مصوبات این نشست بندى به موافقت با تعطیلی سازمان ها و تشکلات عربی از جمله مرکز فرهنگی و نیز سازمان سیاسی خلق عرب در محمره (خرمشهر) با هر وسیله ی ممکن، از جمله نیروی نظامی اختصاص كرفت.

بعد از پایان نشست مدنی به دیدار آیت الله خمینی مى رود تا او را از نتایج نشست و نیز تدابیر مورد نظر خویش در خصوص چگونگی اداره استان و از جمله محدود ساختن فعالیت های شیخ شبیر و تعطیلی مراکز فرهنگی و سیاسی مردم عرب آگاه سازد.

همچنين در تاريخ ۱۳۵۸/۲/۲۴ وزیر کشور وقت حاج سید جوادی در بیانیه ای با اشاره به اوضاع ویژه ی استان خوزستان و با تاکید بر ضرورت برخورد با عناصر ضد انقلاب، اداره قوای سه گانه را در اختیار استاندار خوزستان قرار می دهد، در اين بیانیه همچنین آمده است، نظر به اینکه ایشان همزمان فرمانده نیروی دریایی است، لذا اختیارات لازم در استفاده از اين نيرو جهت برخورد با توطئه گران و پایان دادن به نقشه های آنها را دارد.

بعد از صدور این بیانیه که بمثابه چراغ سبزی جهت سرکوب فعالان عرب بود، مدنی شروع به سفر به مناطق و شهرهای ها عربی و دیدار با بزرگان عشایر عرب و رهبران دینی جهت همراه کردن آنها با خود می كند، او در دیداری که با بعضی از شیوخ عشایر وطلبه های شیخ محمد کرمی و نیز شیخ عیسی طرفی رييس ستاى عشاير عبادان (آبادان) دارد تصریح می کند که: تنها شیوخ عشایر را نماینده عشایر عرب می داند و شیخ شبیر تنها نماینده ی مجموعه ی کوچک به نام خلق عرب است.

تصریحات مدنی همراه بود با آمادگی نظامی ارتش و نیروهای مرزبانی و نیاز صدها تن از نیروهای کمیته ی انقلاب که از سایر شهرهای ایران به محمره (خرمشهر) آمده بودند و به این ترتیب شمارش معکوس برای هجوم به محمره (خرمشهر) آغاز شد. 

  در صبح روز چهارشنبه مصادف ۹ خرداد ۱۳۵۸ حمله به مقر سازمان سیاسی خلق عرب و مرکز فرهنگی شروع شد، و بعد از ساعاتی چند هردو مرکز به تصرف نیروهای نظامی درآمد، افراد موجود در آنها دستگیر شده و دیگرانی که سعی در فرار داشتند به ضرب گلوله کشته و مجروح شدند.

با انتشار خبر بسياري از شهروندان سعی در رساندن خود به دفاتر این سازمان ها داشتند كه با افراد مسلح و بعضا نقاب داری مواجه شدند که در پشت سنگر های خود در خیابان های محمره كمين گرفته بودند، در آن روز همه ی راه های منتهی به محمره بسته شد و به سوی افرادی که مي خواستند خود را از عبادان (آبادان) به محمره (خرمشهر) برسانند آتش گشوده شد.

بر اساس آماری که روزنامه ی کیهان در تاريخ ۱۳۵۸/۳/۱۱ منتشر کرد، ۲۴ کشته و ۶۰ مجروح در بیمارستان مصدق، تعداد نامشخصی کشته و ۳۴ مجروح در بیمارستان شهیدی، و ۱۳ کشته و ۳۰ مجروح در بیمارستان آرین ابادان شناسایی شدند، و بنا براين كزارش در اين هجوم درمجموع  ۳۷ نفر کشته و ۱۹۱ نفر  مجروح شدند.

جابر احمد با توجه به امتناع مجروحان و نیز ترس اهالی کشته شدگان از مراجعه به بیمارستان ها تعداد قربانی این حادثه ی تلخ را بسیار بیشتر از اعداد رسمی اعلام شده می داند، همچنین سازمان انقلابی چپ در کتابچه ای ضمیمه ی خود شماره ی ۱۳ روزنامه ی رنجبر(۱۳۵۸) تحت عنوان، “آنچه در خرمشهر گذشت” منتشر می کند، که در آن نام بعضی از مجروحان و کشته شدگان چهارشنبه سیاه ذکر شده است.

حادثه ی چهارشنبه سیاه پایانی بود بر سازمان سیاسی خلق عرب و مرکز فرهنگی در شهر محمره (خرمشهر)، و مقدمه ای بر پایان دوره ی کوتاه فعالیت های علنى ورسمى فرهنگی و سیاسی ملت عرب بعد از انقلاب ۱۳۵۸، که بعد از این حادثه و با شروع جنگ ایران و عراق برای بیش از دو دهه به محاق می رود.