روزنامه شیکاگو تریبون در تاریخ ۱۰ جون ۱۹۷۹، گزارشی از رخدادهای مناطق عرب نشین در انقلاب ۵۷ را چاپ کرده است که برای درک شرایط آن دوره بسیار مفید است. تیتری که این روزنامه انتخاب کرده است این است: «خشم قرن ها میان عرب های مستأصل ایران به جوش می آید». علاوه بر رخداد چهارشنبه سیاه گزارش حاوی نکات قابل توجهی درباره زندگی مردم عرب در آن دوران و٬ فقر و تبعیض در آن مناطق است. گزارش در ادامه می نویسد که استیصال و خشم اقلیت عرب ایران را به راحتی می توان در ثرتمندترین استان ایران، خوزستان، دید، استان نفتی که کشور برای بقای اقتصادی خود به آن وابسته است.
شیکاگو تریبون با نقل قولی از یک دیپلمات غربی شروع می کند که «عرب ها مستاصل هستند. شما می توانید هر چیز را از آنها انتظار داشته باشید چرا که آنها می دانند این آخرین شانس آنها برای دستیابی به حقوق شان است.
در ادامه گزارش به زندگی فقیرانه مردم عرب در سرزمین پر از نفت می پردازد و از قول آنها می نویسد: «این ما هستیم که نفت را تولید می کنیم و در عوض آن این را تحویل می گیریم-خانه های زاغه ای٬ نه آب٬ نه برق٬ نه جاده٬ نه دکتر٬ نه مدرسه». گزارشگر، ریچارد والس، ادامه می دهد که شما مشابه این جملات را وقتی که در کوچه های تنگ این کوخ های فقیرانه قدم می زنید بیشتر و بیشتر می شنوید. عرب های خوزستان فقیر هستند. آنها در کارهای سطح پایین مشغول هستند و در قیاس با غیر عرب هایی که برای براداشت نفت به منطقه آمده اند در شرایط بسیار وخیمی زندگی می کنند.
اما آنچه که در این گزارش توجه بیشتری را جلب می کند، تفکیک فضایی (segregation) است که روزنامه نگار شیکاگو تریبون به صورت گذرایی به آن اشاره می کند و از آن می گذرد. تفکیک یا جداسازی فضایی به سیاست و کنش هایی اطلاق می شود که مردم را بر اساس نژاد، جنسیت، اثنیک یا طبقه از هم جدا می سازد. نمود واضح و روشن این سیاست ها را می توان در آمریکا دید، جایی که رنگ پوست انسان ها (سفید وسیاه) به محله ها و شهرها رنگ می بخشد. این تفکیک فضایی تا سال ۱۹۶۴ جنبه قانونی داشت و دولت موظف بود تا از خطوط مرزی که فضاهای جغرافیایی را از هم جدا می کند پاسداری کند. مثال واضح آن این بود که یک سیاه پوست به حکم قانون نمی توانست در محله های سفید پوست شهری سکونت داشته باشد و البته این بخش ساده ماجراست. بعد از پیروزی جنبش مدنی آمریکا، این تفکیک فضایی غیر قانونی اعلام شد. با این همه در طی این سالها و تا اکنون به بدترین شکلی تداوم پیدا کرد به گونه ای که اغلب محله ها و شهرها را می توان بر اساس رنگ از هم تقسیم کرد. تحقیقات بسیاری انجام شده است که نشان می دهد چگونه دست های نامرئی نژادپرستی، ترکیب شده با تمایز طبقاتی، دست به کار می شوند تا آدم ها را بر اساس رنگ پوست شان جدا کنند. و اگر رنگین پوست ها وارد محله ای شوند، به تدریج بخش اغلب آن سیاه می شود. اما آمریکا مثال واضح ماجراست، به این دلیل که رنگین پوست ها با رنگ شان این جداسازی فضایی را عینی می کنند، آن را جلوی چشمانمان قرار می دهند تا نتوانیم آن را انکار کنیم، یا با عدد و رقم آن را نامرئی.
اما این تفکیک فضایی در اهواز نیز به شکل های مختلفی بازتولید شده است و البته که کمتر به آن پرداخته شده است. گزارش روزنامه شیکاگو تریبون به این موضوع اشاره می کند:
در اهواز٬ یک راننده تاکسی عرب به ساختمان استانداری تف می اندازد و داد می زند «مرگ بر مدنی» اما این در خیابان های اصلی خرمشهر است که احساسات مردم عرب به اوج می رسد. اینجاست که بدترین شرایط زندگی مردم عرب را می توانید ببینید. در خیابان اصلی شهر-چهل متری- حاشیه نشینان عرب بعد از انقلاب بهمن ماه دیوار آجری که توسط نیروهای شاه ساخته شده بود تا هزاران کلبه گلی که مردم عرب در آن زندگی می کنند را از نظرها پنهان کند خراب کردند.
شاید برای شما تصور آن دشوار باشد که در ایران دور منطقه ای بر اساس زبان یا قومیت حصار کشیده شود و شاید تصور کنید این به زمان قبل از انقلاب باز می گردد. اما اینگونه نیست. در قلب اهواز هنوز مناطق فقیر/عرب نشین را با دیوار از هم جدا می کنند، اما نه دیوارهای آجری، با دیوارهای بتنی.
منطقه لشکرآباد اهواز یکی از قدیمی ترین مناطق فقیر نشین است. اما در سوی دیگر آن کمپلو قرار دارد که تا زمانی سکونت گاه طبقه متوسط بود. میان این دو منطقه دیوار حائل بتنی احداث شده است. در یک سوی این دیوار جمعیت اغلب عرب و فقیر و در سوی دیگر دیوار، جمعیت اغلب فارس و طبقه متوسط سکونت دارند. به عبارتی دو سوی این دیوار هم رنگ طبقاتی دارد و هم رنگ اثنیکی. و این دو رنگ اثنیکی و طبقاتی با هم ممزوج می شوند تا چیزی به عنوان «فرهنگ عرب ها» را شکل دهند. این همان فرهنگ فقر است که رنگ آن عربی شده است. مانند امتزاج فقر و سیاه بودن در آمریکا، یا امتزاج فقر و خاورمیانه ای بودن در اروپا. به همین دلیل است که آنانی که در سوی فقیر نشین دیوار هستند، تمام سعی خود را می کنند که به آن سوی دیوار منتقل شوند. آن سوی دیوار مدارس بهتر، مراکز بهداشتی بهتر، بازارهای تمیزتر، خیابان های ترتمیز و ساختمان های زیبا تر دارد. فاصله لشکرآباد تا کمپلو فقط یک دیوار است، اما به دلیل همان دیوار تنها راه سفر استفاده از خودرو است تا آن دیوارها را دور بزنید. مجبورید ۱۵ دقیقه را بروید، منتظر اتوبوس بمانید، بلیط دهید، اتوبوس سوار شوید، یک پل را بگذرید تا به کمپلو برسید.
دیوار کمپلو-لشکر آباد فقط یکی از این دیوارهاست. در جاهای دیگر، دیوارهای بتنی به همان رنگ و شکل و شمایل هستند تا همین کارکرد تفکیک فضایی را انجام دهند. دیوار بتنی دیگری، برای مثال، مناطق گلستان را از منطقه های فقیر نشینی چون مندلی، ملاشیه، آزادگان و دایره جدا می کند. نکته جالب ماجرا این است که محله های دو سوی دیوار تقریبا در دوره زمانی مشابهی احداث شدند. در دهه ۶۰ وهمان زمان که ارگان هایی چون دانشگاه و سازمان آب و برق شهرک هایی را برای کارمندانش احداث می کرد، محله های فقیر نشین نیز در آن سوی این شهرک ها در حال شکل گیری بود، مناطقی که نه آب داشتند، نه برق و نه حتی سند ملکی. خط فاصل میان آنها تنها خط راه آهن بود که از آنجا می گذشت. . در دو سوی خط آهن بوند. و وقتی که محله ها شکل گرفتند، دیوارهای بتنی نیز آمد تا دو جهان موازی را از هم جدا سازد.
البته که فقط دیوارهای بتنی نیست. دیوارهای آجری زیبا نیز هنوز برای ایجاد این تفکیک فضایی استفاده می شوند. نهادها و ارگان هایی چون شرکت نفت، سازمان آب و برق، ارتش، و اخیرا توسعه نیشکر شهرک هایی را ویژه کارمندان خود می سازند. این شهرک ها از امکانات ویژه انحصاری چون پارک، فضای سبز، کودکستان، مدارس ویژه و درمانگاه های خاص برخوردار هستند. وقتی وارد این شهرک ها می شوید جهان دیگری را تجربه می کنید. در دو سوی لشکرآباد، دو منطقه وجود دارند که محصور بین دیوارهای آجری هستند. و هر دو متعلق به استادان و کارمندان دانشگاه چمران. هر دو محله نگهبان و گیت تا دیگری به آنها تردد نکند، نگهبان هایی که از این تفکیک فضایی پاسداری می کنند. شهرک نفت که یک جهان رویایی است. و البته وضعیت مشابهی در دیگر شهرک ها وجود دارد. در عسلویه، در حالیکه مردم عادی (اغلب عرب و اهل سنت) آب شرب نداشتند و هفتگی برای آنها با تانکر آب می آوردند، در درون شهرک یک سیستم آبی طراحی کرده بوند تا مهندس های شرکت نفت با آب معدنی دوش بگیرند.
البته این دیوارها و این مرزکشی ها همیشه به چالش کشیده می شود. مردم فرودستی که در سوی دیگر این دیوارها هستند، همیشه این دیوارها را به چالش می کنند. آنها از روابط خود استفاده می کنند تا فرزندانشان را در مدارس سوی دیگر دیوار ثبت نام کنند، دیوارها را خراب می کنند تا رفت و آمد را تسهیل کنند، و تمام سعی خود را می کنند تا بتوانند آپارتمان کوچکی را در آن سو کرایه کنند. اما نکته ظریف ماجرا این است که به محض آنکه این تغییر و جابجایی رخ دهد، آن مرزها نیز جابجا می شوند تا آن تفکیک فضایی را بازتولید کنند.
