دریچه‌ای به فرهنگ و زندگی مردم عرب ایران

فعالیت های مردم نهاد و گذر از یک دو قطبی

دوران میان ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ را می توان یکی از دوره های تاریخی مهم در فعالیت های نهادهای مردم نهاn مردم عرب دانست.

 قبل از انقلاب ۵۷،  عمده فعالیت های سیاسی و اجتماعی در قالب نهاد قبیله انجام می شد و شیوخ عشایر یا مراجع دینی نقش جدی را بر عهده داشتند. در میانه های دهه ۴۰، اولین حزب سیاسی عربی، حزب سعادت، تشکیل شد، حزبی که عمر کوتاهی داشت و در نهایت با درگیری میان آن حزب و جریانات کارگری که در آبادان شکل گرفته بودند، فعالیت های آن حزب به شکل خونباری پایان یافت. اما در همان حزب سعادت نیز نهاد قبیله بی تاثیر نبود و شیوخ عشایر در شکل گیری آن نقش داشتند. در آینده در مطلب مجزایی به فعالیت های این حزب و پایان خونین آن پرداخته خواهد شد. 

در حول و حوش انقلاب  ۵۷ نیز چندین تشکل سیاسی شکل گرفتند که  رخدادهای خونین چهارشنبه سیاه پس از انقلاب ۵۷ نقطه پایانی بر آن فعالیت ها بود. چارشنبه ای که سرآغاز دوران تاریکی بود که هر فعالیت کوچک و بزرگی با عنوان «خلق عرب» به بدترین شکل ممکن سرکوب می شد. 

کلمه «خلق» عبارتی معادل «مردم» است که در آستانه انقلاب ۵۷ بسیاری از احزاب و تشکیلات سیاسی عربی با الهام از جریانات چپ از آن استفاده می کردند. اما با رخدادهای خونین چهارشنبه سیاه در اهواز، «خلق عرب» و «خلقی» بار معنایی ارعاب آوری پیدا کردند. چنان رعبی می آفریدند، که هر انسانی را بر زمین می کوبیدند. و همان نام «خلق» کافی بود تا زندگی یک فرد نابود شود. امیر که آن دوره را تجربه کرده است می گوید که 

«خلق عرب» همان عبارت «تجزیه طلب» است. با این تفاوت که اولی بسیار ارعاب آور بود. با شنیدن آن تمام استخوان های انسان به لرزه می افتاد. گویی که حکم اعدام صادر شده است. اگر در جمعی کسی اسم «خلق» را می آورد، همان کافی بود تا جمعیت  به تدریج پراکنده شوند.

 سامی یکی از فعالینی که پس از سال ۱۳۷۶، یکی از موسسه های مردم نهاد را تشکیل داد، دوره ما قبل ۷۶ را اینگونه توصیف می کند:

خفقان آن دوران قابل تصور نبود. یادم می آید جزوه کوچکی درباره تاریخ مردم عرب تهیه کرده بودم که می خواستم به دوست دیگری بدهم. مطلب خاصی در آن جزو نبود. همان تاریخی است که امروز در کانال های مختلف و حتی روزنامه های رسمی گاهی درباره آن می نویسند و درباره نام شهرها و چگونگی تغییر آنها از عربی به فارسی. اما به هر کس می گفتم، می ترسید که آن جزوه را از من بگیرد. سعی می کردم میان دانشجویان عرب کسی را پیدا کنم تا به او بگویم این تاریخ را بخواند. اما کسی حاضر نبود. 

بعضی از افرادی نیز که می پذیرفتند، با ترس وحشتناکی آن جزوه را از من می گرفتند. آن را زیر پیراهن خود می گذاشتند تا مبادا کسی به آن شک کند و آنها را بازداشت کند. 

نتیجه آن فضای رعب آور عجیب و غریب چیزی نبود جز از میان رفتن زمینه هرگونه فعالیت مسالمت آمیز بود. در دوران جنگ، هر نامی از «عرب بودن» معادل غیر ایرانی بودن و خیانت بود، دورانی که بسیاری را بین دو گزینه قرار می داد «عرب بودن» یا «ایرانی بودن». و دومی به معنای کنار گذاشتن اولی بود. شما می توانستید ایرانی باشید، اگر تمام آن هویت دیگر را خلع می کردید و کنار می گذاشتید. 

همین باعث شد تا بخشی از جوانان در آن دوره یا راهی عراق شوند یا سوریه (والبته کشورهای غرب) تا حزب و تشکیلات خود را راه اندازی کنند.  وبخشی نیز دومی را برگزینند و راهی جبهه های جنگ شوند تا با عراق بجنگند. آن فضای دو قطبی که حکومت ایجاد کرد، تمام راه های میانه را بست تا باعث شوند در روستاهایی که بر سر مرز قرار داشتند خانواده هایی باشند که دو فرزند شان در جنگ کشته شوند. یکی که همراه با ارتش عراق می جنگید و دیگری که به نیروهای نظامی ایران پیوسته بود. 

البته علیرغم فضای دو قطبی ایجاد شده، تشیع زمینه همبستگی فراوانی ایجاد کرده بود و توانسته بود میان آن دو قطب پل رابطی را ایجاد می کند. به تدریج، در تعریف  عرب بودن، بعد مذهبی اهمیت یافت و عرب بودن با شیعه بودن پیوند خورد. هاشمی رفسنجانی، هر جا در خاطرات خود، از مردم عرب می گوید، از تشیع آنها می گوید و آیت الله خامنه ای، بعدها، آنها را «بوابة التشیع» یا دروازه تشیع نام نهاد، نقطه جغرافیایی که از آن تشیع آمد و قوت گرفت و در ایران گسترده شد.  با تأکید بر همان عنصر تشیع بود که در محله های عربی، مساجد کانون های اصلی برای جذب نیرو برای جبهه های جنگ شدند. و البته پس از جنگ نیز کماکان به عنصری قوی در شکل گیری هویت مردم عرب بدل شدند. امروز که این مطلب نوشته می شود، در اکثر مناطق روستایی، حسینیه ها 

به بخشی از فضای جغرافیایی روستاها اضافه شدند. اگر روزی، مضیف احداث می کردند، امروز حسینیه.۱ 

دوران پس از جنگ، به ویژه پس از سال ۷۶، عصر جدیدی از فعالیت های مردم نهاد شکل گرفت. دوره ای که در آن موسساتی شکل گرفتند که سعی می کردند از فضای سیاسی نسبتا آزاد به وجود آمده بهره ببرند و از دو قطبی ایرانی-عرب بودن که دولت ایران (چه قبل و چه بعد از انقلاب) ایجاد کرده بودند،‌گذر کنند. این موسسات در قالب نهادهای فرهنگی، خیریه، اجتماعی و زیست محیطی فعالیت می کردند و البته اندکی نیز بعد سیاسی داشتند. در گزارش های آتی به فعالیت برخی از این نهادها پرداخته خواهد. 

۱. البته تاکید بر تشیع، همزمان با در حاشیه ماندن مردم عرب- نیروی متضاد خود را نیز در قالب گرایش به تسنن بازتولید کرد که به آن نیز در مطلب دیگری پرداخته خواهد شد.

به مجله بپیوندید.