در کنار رودخانه کارون، کمی آنسوتر از پل طبیعت، جوانی ۲۷-۲۸ ساله ایستاده بود، با چفیه ای قرمز و دشداشه ای سفید. دور تا دور او را جمعیتی حدود ۶۰ تا ۷۰ نفر گرفته بودند. جوانان در مرکز این دایره بودند. کمی عقب تر افراد مسن تر، زنان و دختران جوان ایستاده بودند. آن جوان با صدای بلند و حماسی شعری را به عربی در رثاء کارون می خواند:
برای تو جامه عید آورده ایم، ای کارون
تو زیباترین می مانی
و در پیش تو سر فرود خواهند آورد دشمنانت
درست است که آب تو را خشک کرده اند
و درست است که طعم گِل را به ما چشانده اند
اما نسلی نو آورده ایم که امیدش به توست
مبادا دست اشغالگری به تو برسد
ای کارون، مردانی داری که از مرگ نهراسند
و با شوق به استقبال طناب های دار بروند
تا عرق شرم بنشانند بر هر که طناب دار برگردنشان بیاندازد
ای کارون، با همه دردهای روزگار
صبر کردیم و شکایت نکردیم
اما تو طلب کن تا با خون شریان های خود تو را سیراب سازیم
مردمی که جمع شده بودند، مدام شعرخوانی حماسی آن جوان را قطع می کردند و برای کارون یزله می رفتند.
آن سوتر، شاعری دیگری بود و شعری دیگر می خواند به مضمون «ذلت مردم عرب و کارون»! او نیز از لباسی می گفت که بر تن کارون کردند. آن «لباس خشکسالی» بود. او بیشتر سخنرانی می کرد تا شعر. اما صحبت های او نثری زیبا بود، تلخ و پر معنا. او در رسای کارون می گفت و از ذلت مردمی که نمی توانستند از آن حمایت کنند. آه او از «ملتی» بود که او آنها را «ذلیل» می خواند، مردمی که تمام عمرشان را در ترس زندگی می کنند تا ببینید چگونه کارون را خشک می کنند اما دم نیاوردند. اما جمعیت پاسخ ناامیدی او را به شکل دیگری می داد: «من عربم و ذلیل نمی شوم.»
همینطور که در بر لب شط قدم می زدید، مردم به صف ایستاده بودند. شانه به شانه همدیگر. زن در کنار مرد و کودک در کنار افراد مسن. همگی آمده بودند تا صدای کارون باشند و معترض سیاست های انتقال آب.
انتقال آب کارون و خشکی آن، برای آنانی که جمع شده بودند، هم نشانی بود بر توانایی آنها در مبارزه و ایستادگی هم علامت ناتوانی و استیصال. جمعیتی که آمده بود نشان از همبستگی می داد، اما کارون که دیگر نیمه خشک شده بود نشان از استیصال می داد.
برای معترضان، مسئله آب جایی بود که دیگر باید ایستاد. آنها کارون را بخش جدایی ناپذیری از هستی خود می دانستند. همچون عضو عزیزی از خانواده. به همین خاطر برای او لباس عید آورده اند. آن لباس شاید چیزی نبود جز جمعیتی که آمده بودند تا همبستگی خود را نشان دهند. اما در عین حال، در همین آمدن نیز ترس بود و وحشت، چرا که برای آنان دفاع از آب به معنای طناب دار نیز بود.
البته که فقط مردم عرب نبودند. نزدیک کتابخانه اصلی شهر، جمع بزرگی گرد هم آمده بود و به فارسی شعار می دادند و سیاست های انتقال آب را محکوم می کردند. این همان جایی بود که در آن بیانیه ای هم درباره سیاست های انتقال آب خوانده شد و خواسته های جمع را مطرح کرد.
اینها صحنه هایی بود از یکی از زنجیره های انسانی اعتراض به سیاست های آب دولت مرکزی، به ویژه پروژه های انتقال آب و خشک کردن کارون که در تابستان ۲۰۱۶ برگزار شد که نگارنده در آن حضور داشت.
هسته اصلی این زنجیره انسانی در فیسبوک شکل گرفت. در تابستان ۱۳۹۲ به تدریج صفحاتی چند با موضوع «اعتراض به پروژه های انتقال آب کارون» شکل گرفت. فیس بوک که در آن زمان در اوج محبوبیت خود بود، فضایی ایجاد کرده بود تا معترضان آب همدیگر را پیدا کنند. به گفته یکی از فعالان عرب که در اداره یکی از صفحات پر مخاطب فعالیت داشت:
تعدادی از صفحه ها توسط جوانان بختیاری اداره می شد و تعدادی از صفحات توسط جوانان عرب. این صفحات فیس بوک مدام درباره خشکی کارون و انتقال آب به دیگر استان ها می گفتند. او می گفت وضعیت به گونه ای شده بود که مدیریت استان در آن هنگام نیز صدایش درآمده بود. به تدریج نوعی همگرایی ایجاد می شود و ایده زنجیره انسانی در کناره کارون در فضا می پیچد.
یکی از مصاحبه شوندگان که آن دوره فعال بود می گوید که اصل ایده زنجیره انسانی را چند موسسه زیست محیطی در اهواز مطرح کردند، اما در فضای مجازی فرصتی ایجاد کرد تا این ایده تبلیغ شود و فیس بوک امکان اطلاع رسانی در خصوص برگزاری زنجیره های انسانی را فراهم آورد.
اولین زنجیره انسانی در مهر همان سال شکل می گیرد و اولین جایی که خبر را منتشر می کند سایت محلی بروال بود. وبسایت بروال که یکی از مطرح ترین وبسایت های محلی آن دوران بود، جمعیت افراد حاضر را هزاران نفر برآورد کرد.
زنجیره های انسانی به شکل هفتگی، ماهیانه و بعد از مدتی به شکل منقطع برگزار شدند و تا سال ۱۳۹۶ برگزار شدند. پس از آن نیز البته جسته و گریخته زنجیره های انسانی برگزار شدند اما دیگر نه به آن توان همیشگی و به تدریج شعله های آن کم سوتر شد. یکی از فعالانی که در کانون برگزاری فعالیت زنجیره انسانی بود می گوید:
یک دلیل برای کم شدن شعله اعتراضات امنیتی شدن آنها بود. در ابتدا استانداری و مدیریت استان بدش نمی آمد که این اعتراضات برگزار شود تا قدرت بیشتری به آنها در مذاکرات با دولت مرکزی را بدهد. اما به تدریج شعارها تند شود و به ویژه حضور مردم عرب با لباس و ادبیات و شعر خود باعث شد تا به قول برخی از فارس ها «قوم گراها» از وضعیت موجود سوء استفاده کنند. زد و خوردهای پلیسی در حاشیه اعتراضات باعث شده بود تا فضا بیشتر امنیتی شود.
دلیل دیگر را فعال زیست محیطی دیگری بی نتیجه بودن اعتراضات می داند. او می گوید مردم در ابتدا هر هفته آمدند. هفته های اول پر هیجان بود. شاید تا ماه ها این وضعیت خودجوش و پر انرژی ادامه داشت. اما به تدریج مشخص شد که دولت گوشش به این حرف ها بدهکار نیست و همین مردم را بیشتر بی تفاوت کرد و شعله اعتراضات را کمتر کرد.
اما در حقیقت اعتراضات از بین نرفت. آنها درونی شد. برای بسیاری اصرار دولت بر سیاست آب، این ایده را درونی کرد که هدف دولت سیاست «سرزمین سوخته» است. محمد کیانوش راد نماینده مردم اهواز در مجلس ششم این ایده را صریح بیان می کند. او می گوید: «گویی قرار است خوزستان را به زمین سوخته تبدیل کنند و ظاهرا کاری هم از دست ما خوزستانی بر نمی آید.» برای مردم عرب هدف این سیاست خود آنها بودند. این را در صحبت های آنها به اشکال مختلفی می توان دید. یکی از افرادی که با او گفتگو کردیم می گفت:
این مردم با آب زندگی با کرامتی داشتند. عرب ها هیچ وقت لازم نبود دست شان را در مقابل دولت دراز کنند. آب بود و زمین و می توانستند کشاورزی کنند. همین استقلال از دولت باعث شده بود تا آنها مهاجرت نکنند و بافت منطقه عربی بماند. اما دولت تصمیم گرفت این روند را با سیاست آب تغییر دهد تا مردم همیشه محتاج دولت باشند و دست شان به سوی دولت دراز شود.
این نگاه به دولت به عنوان نهادی استعماری و ضد مردم عرب به شکل های مختلفی در بین مردم ترسیخ شد. دولت فکر می کرد می تواند با سرکوب اعتراضاتی چون زنجیره آب فضا را کنترل کند، اما تصور نمی کرد که این سرکوب ها باعث می شود تا «عرب بودن» روز به روز بیشتر در مقابل «ایرانی بودن» تعریف شود. بدین معنا که مردم عرب را بیشتر به این سو هدایت کند که سیاست دولت در برابر این مردم سیاستی استعماری است که هدفی جز ریشه کردن آنها و کشتن شان ندارد، همان نکروپالتیک زیست محیطی. این نگاه همان چیزی است که در برخی یزله ها نیز تکرار می شد. یکی از این شعرها که مردم مدام تکرار می کردند این بود: «من ذلة الذله امعیشینه» یعنی «از ذلتی به ذلت دیگر زندگی را به او تحمیل کرده اند.» و دولت همان نهادی است که ذلتی را پس از ذلت دیگر بر آنها تحمیل کرده است.
ادامه دارد…