دریچه‌ای به فرهنگ و زندگی مردم عرب ایران

رحیم عچرش و گریستن بر دو راهی سخت: چه باید کرد؟

هفته گذشته ، ۲۴ خرداد ماه، رحیم عچرش، فعال فرهنگی، فیلمنامه نویس و کارگردان اهوازی درگذشت. وفات رحیم بسیاری از دوستان او و فعالان اجتماعی و فرهنگی اهواز را شوکه کرد. در این میان اما انتشار آخرین چت رحیم و دوست او، حسین کروشات، قابل توجه بود. در این چت رحیم از مقاله ای می گوید که با آن گریه کرده است. او در آن چت به حسین می نویسد: «با خواندن آن مقاله  «به حال خود و مردمم گریه کردم.»  (بچیت علی حالی و علی حال شعبی).

 منظور او آخرین مقاله ای است که در «مجله» منتشر شده است. در آن مقاله به این پرداخته بودیم که چگونه یک فعال عرب همیشه بر سر یک دوراهی گیر افتاده است: میان کوتاه آمدن در برابر دستگاه های امنیتی، از یک سو، و انفعال و سکوت، از سوی دیگر. کنشگران عرب در کوتاه آمدن مسخ شدن می بینند و در سکوت و انفعال نابودی تدریجی. کدام را باید انتخاب کنند؟ این همان پارادوکسی است که رحیم از آن نوشته است. اما آن متن بخش اول یادداشت طولانی تری بود که ما حصل چند مصاحبه با کنشگران و بخش دوم آن را اکنون دارید می خوانید. 

رحیم عچرش متولد لشکرآباد و از بچه های قدیمی آن منطقه بود. او از فعالان حزب الوفاق نیز بود. بعد که امکان کار سیاسی سلب شد و درب ها به روی او قفل شدند، رحیم به سمت کار فرهنگی رفت و تئاتر را انتخاب کرد. چندین نمایشنامه را کار کرد که مهمترین آنها دو نمایشنامه «ریل و حمد» و «انتخابات» بود. و به تدریج که فشارها بر کار فرهنگی نیز بیشتر شد، رحیم به سمت فضای مجازی رفت و در آنجا گاه گاه از دغدغه های خود می گفت. اما متن آن چت نشان می داد که رحیم نیز همیشه با این سوال که در چه شرایطی و چگونه در میدان بماند و فعالیت کند درگیر بوده است. احتمالا همیشه سوال او این بوده است که با این همه خط قرمز و فشار و رعب، در میدان بماند یا برود؟ و پاسخ او همیشه کنشگری بوده است، حتی اگر حداقلی باشد.

در مقاله قبل به توصیف این پارادوکس پرداختیم و سعی کردیم مختصات آن را بگوییم. در قسمت دوم بیشتر به این می پردازیم که کدامین راه بهینه تر است و چرا. در عین حالی که باید اعتراف کنیم انتخاب از میان این دو راه بس دشوار و سخت است،  سعی کرده ایم بر مبنای مصاحبه هایی که داشته ایم رویکردهای دو طرف را بنویسیم و نگاهی به فایده های کنشگری در فضای محدود موجود داشته باشیم، فضایی که بسیار حداقلی و محدود کننده است،‌ با این همه چاره ای جز بهره گرفتن از آن را نداریم.   این را عماد یکی از کنشگران عرب که برای مقاله قبل با او صحبت کرده بودم می گوید. عماد برای میراث فرهنگی مردم عرب کار می کند. او می گوید: 

میراث فرهنگی مردم عرب را نابود کرده اند. من سعی می کنم از آن بگویم. کارهای حداقلی انجام دهم. گاهی بروشورهایی تهیه می کنم و از آثار دوره کعبی ها می نویسم که از بین رفته اند. اما در آنجا باید چیزی از عرب بودن آن دوران نگویم. مثلا کاخی که در دوره کعبی ها بوده را تغییر بدهم بگویم آثار تاریخی دوران قاجار. یا بنویسم دارند آثار تاریخی دوران قاجار را از بین می برند تا بتوانم فعالیت کنم. 

عماد می گوید این تنها راه باقی مانده است:

خیلی درد آور است که اینگونه می نویسم، یا می گویم. اما راه حل چیست؟ اگر این کار را نکنم باید تعطیل کنیم و در برابر ویران شدن این میراث سکوت کنیم. برای مثال قصر فیلیه در محمره را از بین بردند. خرابش کردند. اما کسی چیزی نتوانست بگوید یا اعتراض بکند. اگر می آمدیم و می گفتیم آثار تاریخی قاجار شاید دو نفر هم در تهران با ما همراه می شدند و اجازه نمی دادیم تخریب کنند. البته شاید. اما تا بگویی شیخ خزعل، کار تمام است. می شوید تجزیه طلب. 

اما این رویکرد حداقلی را که عماد دارد دیگر کنشگران عرب ندارند. زامل که در دوران خاتمی فعال بود و بعد از آن سابقه چهار سال زندان را در کارنامه دارد می گوید:

نمی ارزد. شما همه چیز را به ثمن بخس میفروشد تا به شما اجازه بدهند کار کنید. من یک گروهی را می شناسم که آمدند و تعهد دادند که در چارچوب شرایط حکومت کار می کنند. بعد چندتا سی دی موسیقی عربی برای کودکان تولید کردند. آن را هم تحمل نکردند و بعد هم آنها بازداشت شدند. واقعا ارزشش را داشت؟ من همیشه به آنها می گویم به خاطر یک آهنگ کودکانه نمی ارزد اینقدر کوتاه بیایید. 

شاید یک سوال دیگر را نیز بتوان مطرح کرد: اگر هویت آن قصر قاجار شد، آیا ارزش دارد که بماند؟ بنایی می شود بدون تاریخ که بود و نبود آن اهمیتی ندارد. بنابراین چرا باید برای حفظ آن تلاش شود؟

حرفی که عماد درباره قصر فیلیه می زند باز به بهترین شکلی نشان می دهد که چگونه کنشگری در فضایی که هر گونه امکان کنشی را از شما سلب می کند چالشی، دشوار و پر از درد است. اما عماد می گوید که باید به این حرف ها گوش نداد. او آن صحبت ها را رادیکال می داند. او می گوید:

ببینید اگر اسم «محمره» باعث شود من نتوانم کار کنم، من از «خرمشهر» استفاده می کنم. چاره ای نداریم. بقیه راه ها به انفعال می رسد و خطرناک هستند. ما شوخی که نداریم. بخش عمده ای از نیروهایی که امروز داریم حاصل کار مدنی ای بود که در دوره خاتمی ممکن شد. آنها با همین حداقل ها وارد میدان شدند. الان که این کنشگری تعطیل شده است خیلی زود آثار آن را می بینیم. کنشگری مدنی برای تربیت نیرو است. کسی که کار مدنی می کند، حتی اگر با گفتمان فارس ها کار کند، تجربه کسب می کند. کنشگر که نداشته باشیم، ضعیف می مانیم. 

این عبارت ضعیف ماندن را عماد خیلی تکرار می کند. او می گوید: 

ما جامعه ای هستیم که نیروی کنشگر نداریم. افراد یا موسساتی را نداریم که از طرف مردم با حکومت چانه زنی کنند. کسانی را نداریم  که از درد آنها بگوید نداریم.

از نظر عماد این این ضعف ها کافی هستند تا به ما راه را نشان دهند:

ما باید از حداقل ها دفاع کنیم. این حداقل ها محیط زیست هستند، فقر است میراث فرهنگی است. زبان مردم است که در حال تغییر کردن است و هر روز بیشتر با فارسی قاطی می شود. اینها حداقل هایی هستند که باید هر طور شده دفاع کنیم

عماد وضعیت را همانند جنگ می بیند که اگر نقشه را متوجه نباشی شکست قطعی می خورید. او  می گوید:

اگر ندانید که خاکریز را کجا باید احداث کنید شکست تان قطعی است. امروز خاکریز باید خیلی عقب تر از چیزهای آرمانی باشد که در ذهن داریم. خاکریز باید جایی ساخته شود که آن انسان عرب فقیر بتواند به شما بپیوندد. 

یکی دیگر از فعالان عرب، یوسف، با عماد همدل است. یوسف گفتمان آرمانی را گفتمان ترس می داند. او می گوید:

خیلی از افرادی که در داخل گفتمان آرمانی و رادیکال دارند کنش خاصی هم انجام نمی دهند. آنها فقط در حلقه های درونی خودشان حرف می زنند. به نظرم این بیشتر ناشی از ترس است. آنها حتی از انجام کار حداقلی که بقیه انجام می دهند هم می ترسند. ترس از سر و صورت بسیاری از افرادی که به اسم آرمان و هویت عربی و غیره ساکت هستند می بارد. 

به عبارتی یوسف معتقد است در فضایی که پر از ترس است و رعب،  گفتمان آرمانی وسیله ای می شود تا فرد دست به کنشگری نزند: گفتمان آرمانی یا به قول عماد «رادیکال»، تبدیل می شود به راهی برای عدم فعالیت کردن و در خانه ماندن. اگر شما بترسید (یا مایل نباشید) که در عرصه حضور داشته باشید باید بتوانید به گونه ای خود و اطرافیان تان را توجیه کنید. و این توجیه برای خیلی ها در قالب اتخاذ یک گفتمان رادیکال ممکن می شود. یوسف می گوید که با اتخاذ این گفتمان رادیکال، خیلی ها عطای کار را به لقاء ش می بخشند و مانع می شوند:

 واقعیت این است که همان رویکردهای محافظه کارانه هم پر هزینه هستند. شما به عنوان یک عرب در همان لحظه ای که وارد میدان شوید (با هر آرمان و روشی) متهم هستید و خیلی ها نمی خواهند متهم شوند. می خواهند زندگی کنند. کار داشته باشند، ماشین بخرند. در اینجا آنها می آیند و می گویند این کارها به درد نمی خورد. یک حرف رادیکال می زنند و با این کار بیخیال کنشگری می شوند و یک زندگی راحت را انتخاب می کنند. 

اما این عدم کنشگری تبعات فرانی دارد. به قول عماد:

ما در این چند سال که تعداد نهادهای مدنی مان کم شده است، افراد کمی هم تربیت کرده ایم. نگاه کنید در جوانان ۲۰ تا ۳۰ سال چقدر افراد فعال داریم؟ چه نهادهایی داریم؟ در واقع هیچ نداریم. هیچ نهادی شکل ندادیم و این برای آینده ما خطرناک است. 

و شاید باید به حرف عماد این نکته را اضافه کرد که جامعه ای که نهاد مدنی و موسسات اجتماعی ندارد، مانند بدنی است که ستون فقرات ندارد. آن جامعه نمی تواند بر روی پای خود بایستد، نمی تواند کنش معناداری انجام دهد، نمی تواند هدفی تعیین کند و در آن مسیر گام بر می دارد. 

جامعه ای که نهاد مدنی مقتدر ندارد، جامعه ای واکنشی است. یعنی در لحظه ای که درد به آن وارد شود، دردمندانه فریاد می کشد. نمونه آن اعتراضات آب ۱۴۰۰ است. اما بیش از آن نمی تواند برود. اگر آن درد و شوک نباشد، خبری از آن واکنش نیست. در چنین شرایطی یک جامعه روز به روز ضعیف تر می شود: به زوال می رود و از پا در می آید. 

با این همه،‌ طرف مقابل نیز استدلال های خود را دارد. فرید در دوره اعتراضات ۲۰۰۵ که اهواز را فرا گرفت یک معلم بود. او در آن زمان بازداشت، زندان شد و بعد اخراج. فرید دلش پر از درد است. می گوید:

حکومت فضایی را ساخته است که اگر بخواهی کار بکنی اول از همه باید بگویی عرب نیستم. حالا به شکل ضمنی یا مستقیم. و این کوتاه آمدن از مفهوم «عروبة الأحواز» برایم ممکن نیست. ترجیح می دهم در خانه بمانم تا آنکه از آنچه به آن باور دارم کوتاه بیایم. 

او بعد ادامه می دهد:

وقتی کوتاه آمدی، همه چیز به یک تجارت بدل می شود. از بقیه آرمان ها هم کوتاه می آیی. امروز دیگر کنشگری نداریم. آنهایی که هستند اکثر دلال هستند. به اسم مردم عرب فعال هستند اما دنبال پست و مقام هستند. من خیلی هایشان را می شناسم. شرکت های پیمانکاری زده اند، کار اقتصادی می کنند. اکثر آنها با دستگاه های امنیتی ارتباط دارند ولی حتی یک فعالیت برای این مردم نمی کنند. حکومت کنشگر حقیقی را می زند و به جای آن افرادی مانده اند که به نام عرب می خواهند معاون استاندار یا فرماندار یا شهردار شوند. 

همین حرف های فرید را به عماد می گویم. پاسخ عماد نقد فرید است. او را می شناسد. عماد می گوید: 

وقتی کنشگران حقیقی میدان را به بهانه آرمان ها کنار می گذارند، جای آنها را دلان می گیرند یا فساد اتفاق می افتد. در کشوری که فساد بیداد می کند. در داخل ما چاره ای نداریم جز آنکه حداقل در عرصه عمومی از خیلی چیزها کوتاه بیاییم. تا بتوانیم تشکیلات داشته باشیم و نهاد درست کنیم.

عماد مجدد بر اهمیت موضوع کار مدنی تاکید می کند:

آنها نمی دانند ما چه چیزی را داریم از دست می دهیم. اگر همه کسانی که پتانسیل کار دارند، امروز وارد میدان شوند باز عقب هستیم. خیلی کار بر زمین مانده است. خیلی باید کار کرد. هر کس به شکلی: رسانه راه اندازی کنیم، برای کودکان برنامه های آموزشی بگذاریم، برای محیط زیست مان بجنگیم. برای آب. برای انجام کارهای خیریه. برای کمک به فقرا. برای حفظ زبان. برای مشکلات اجتماعی که جامعه با آنها روبرو است. خیلی کار داریم. ما جامعه ای ضعیف هستیم، در برابر یکی از قدرتمندترین دولت های منطقه و اکثریتی نژاد پرست و فارس که می خواهند ما لحظه ای وجود نداشته باشیم. و در این جامعه ما کنشگران کمی داریم. خیلی کم.  اگر همه ما نیاییم و در قالب نهاد شکل نگیریم و کار نکنیم نابود خواهیم شد.

عماد راست می گوید. نرخ فعالیت های مدنی در سالهای گذشته به شدت کم شده است. برخوردهای امنیتی و قهری حکومت بسیاری را به خارج از کشور رانده است، بسیاری را راهی زندان کرده است و بسیاری را نیز خانه نشین کرده است. به قول یوسف «همه می ترسند و در کنج خانه ها بر خود می لرزند. و از هر فعالیتی دوری می کنند.»  در چنین شرایطی سوال کلیدی این است: چگونه می توان در میدان ماند؟ چگونه می توان نسل جدیدی از کنشگران عرب را شکل داد و راهی جدید برای رشد و اعتلای نهادها و موسسات مدنی باز کرد؟  سوالاتی که شاید نسل جدیدی از کنشگران را بطلبد، نسلی که بتواند به گونه ای از آن دو راهی خارج شود.

رحیم عچرش، فعال فرهنگی و اجتماعی عرب اهواز

تصویری از آخرین چت رحیم که در آن به یکی از آخرین مقالات وبسایت مجله اشاره می کند و به دردآوری و دشواری (و شاید ناممکن بودن) کنشگری برای فعالان عرب اشاره می کند.