سماهر اسد (اعظم صادقیان) اخیراً اولین مجموعه داستانی خود را تحت عنوان «حين یتکلم النخیل» (آنگاه که نخلها سخن میگویند) به زبان عربی منتشر کرده است. این مجموعه داستانی شامل ۱۶ داستان کوتاه است که توسط انتشارات زرینه و در ۵۰۰ نسخه به بازار کتاب عرضه شده است.
سماهر اسد دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عرب در دانشگاه شیراز و از عربهای خمسه این شهر است که بعد از ازدواج به اهواز نقل مکان میکند. در اینجا با مردم عرب این منطقه درمیآمیزد و با دردها، آرزوها و فرهنگ آنان آشناتر میشود.
در «آنگاه که نخلها سخن میگویند» تمرکز ویژهای بر موضوع زن عرب و رنجهای مرکب او وجود دارد و شاید این موضوع بیشترین سهم را در این مجموعه داشته باشد. موضوع دستفروشی زنان بعد از بیکاری همسرانشان، سنت ننوشتن نام دختران در کارت دعوت مراسمهای ازدواج یا اکتفا به حرف اول نام دختران، از جمله موضوعات داستانهای کوتاه این مجموعه ادبی است.
در داستان «دمعة زهرة» (اشک گل)، سماهر اسد به پدیدهی ازدواج اجباری به عنوان نمادی از ظلم به زنان عرب میپردازد. در کتاب همچنین به موضوع خودکشی در میان زنان عرب پرداخته میشود و از دریچهی روایتگری با جنبههایی از رواج این پدیده آشنا میشویم. داستان با رویکردی انتقادی نشان میدهد که چگونه جامعه پدیدهی خودکشی را جدی نمیگیرد و حتی اگر گفتگویی در اینباره صورت گیرد، از کنار آن بهسادگی میگذرد.
موضوع دیگری که در داستانهای کوتاه کتاب بدان پرداخته شده، پدیدهی از بین رفتن محیط زیست است. در داستان «تلک اللیلة المقمرة» (آن شب مهتابی) نویسنده به بحث کمآبی میپردازد و در قالب داستانهای کوتاه دیگر به پدیدههایی چون انتقال آب، خشکی رودخانهها، مرگ هورها و از دست رفتن گاومیشها اشاره میکند و از این مینویسد که چگونه تحولات زیستمحیطی هزینههای سنگینی را بر مردم تحمیل کرده است؛ اینکه چگونه تشنگی، مرگ گاومیشها و حیوانات اهلی و خشکی مزارع، راهی جز ریختن به خیابانها برای مردم باقی نمیگذارد.
داستان «ضجیج الصمت» (سکوت پر سر و صدا) به کودکان کار میپردازد؛ اینکه چگونه این کودکان در جامعه دیده نمیشوند، اما گاهبهگاه که خبر کشته شدن یکی از این کودکان هنگام جمعآوری بازیافت از زبالهها یا زبالهگردیهای شبانه منتشر میشود، چگونه این خبر در میان مردم پخش شده و خشم فروخوردهای را تولید میکند؛ خشمی که به دلایلی چون ترس از برچسبهای امنیتی یا ناتوانی در ارائهی راهحل، سرکوب میشود.
سماهر اسد در «آنگاه که نخلها سخن میگویند» بارها به این خشم فروخورده اشاره میکند و سعی دارد نشان دهد که چگونه مردم از سر استیصال مجبور به سکوت میشوند.
کتاب البته تنها دربارهی مردم عرب اهواز نیست و در چند قصهی کوتاه دیگر، از جمله داستان «قارورة ذکریات» (بطری خاطرات)، پلی به عربهای خمسه میزند. در این داستان کوتاه، نویسنده سعی دارد عربهای شیراز را معرفی کند. او از تجربهی سفر خود به روستاهای عرب خاک، عرب خنیمه و شمسالعرب در نزدیکی شیراز مینویسد و اینکه چگونه مردم این روستاها هنوز هم به زبان عربی صحبت میکنند و سعی در حفظ عادات و فرهنگ عربی خود دارند. علاوه بر این، نویسنده در این داستان کوتاه بهطور مختصر به عربهای شیبانی و جبّارهی شیراز و به ظلمی که در زمان رضا خان بر آنها وارد شده، اشاره میکند.
شاید بتوان گفت که مهمترین ویژگی این کتاب، نثر قوی، روان، و دلنشین عربی آن است. زبان کتاب بین شعر و نثر در حرکت است، و همین ویژگی لذت خواندن را برای مخاطب دوچندان میکند و او را همراه داستانها میسازد.
اما کتاب نقاط ضعفی نیز دارد که شایستهی توجهاند. شاید مهمترین ایراد، بُعد شعاری آن باشد. این مشکلی است که در بسیاری از کتابهایی که توسط نویسندگان عرب منتشر میشود، دیده میشود. کتاب گاهی به لیستی از مصایب و مشکلات مردم عرب تبدیل میشود که البته قابل درک است. اما باید توجه داشت که مأموریت نویسنده فراتر از تهیهی این لیست تلخیها و مشکلاتی است که جامعه را فرا گرفته است. خواننده مایل است بداند این مردم چگونه در چنین وضعیتی زندگی میکنند، چگونه خوشحال میشوند و در یک کلام، چگونه زندگی را پیش میبرند.
به بیان دیگر، میتوان دردها و مشکلات اجتماعی را از زبان شخصیتهای داستان بیان کرد، یا آنها را به تصویر کشید بدون اینکه کلمهای مستقیماً از زبان آنها نقل شود (یا آنکه در نامه یا دفترچه خاطرات این نکات بازگو شوند). نویسنده شیوه اول را انتخاب کرده است و این افراد هستند که دوباره واقعیت های تلخ را بازگو می کنند. در حالیکه همانطور که نوشتیم شیوه بهینه تر این بود که ما از طریق داستان ها ببینیم، برای مثال، کمآبی چه پیامدهایی به همراه دارد.
علاوه بر این، شخصیتپردازی نیز از دیگر نقاط ضعف کتاب به شمار میرود. در اینجا نیز با غلبهی موضوع بر شخصیتها مواجهایم. در داستانها کمتر با شخصیتها آشنا میشویم؛ اینکه از کجا آمدهاند، چه ویژگیها و روحیاتی دارند، و چگونه در مسیر داستان تحول مییابند. در عوض، با افرادی روبهرو هستیم که مدام در حال گلایهاند. حتی شادی نیز در میان شخصیتها کمرنگ است و بیشتر، کار آنها به بازگو کردن وضعیت تلخ و تاریک اجتماعی محدود شده است. در اینجا میتوان پرسید: آیا نخلها شادی نمیکنند؟ آیا زندگی فقط پر از درد و رنج است؟ واقعیت این است که علیرغم شرایط دشوار، ما در جامعه زندگی میکنیم، شادی میکنیم و مقاومت میکنیم. اما در این کتاب، مردم عرب بیشتر به قربانیانی بدل شدهاند که مدام از واقعیت تلخ گلایه دارند و قدرت کنشگری در آنها دیده نمیشود. در مجموع، میتوان شعارزدگی، تصویر یکسویه و سیاه از جامعه، و ضعف در شخصیتپردازی را از مهمترین نقاط ضعف این کتاب دانست.
البته شایان ذکر است که خود نویسنده و کتاب او نمونهای از فرایندهای مقاومت هستند. ما در جامعهای زندگی میکنیم که نویسندگی به زبان عربی کار هر کسی نیست، بهویژه فردی که از جامعهی خمسه برآمده است؛ جامعهای که تا حد زیادی در فضای فارسزبان آسیمیله شده است. افزون بر این، نویسندگی به زبان عربی در محیطی که تحت فشارهای امنیتی است، دشواریهای خاص خود را دارد که هر کس از عهده آن بر نمی آید. ما در جامعه ای زندگی می کنیم که بسیاری برای رها شدن از «شر عرب بودن» نام عربی خود را تغییر می دهند و با فرهنگ عربی خداحافظی می کنند. در چنین شرایطی، کار خانم سماهر اسد قابل تقدیر و بس ارزشمند است.
در پایان، شاید بد نباشد ذکر کنیم که جلد کتاب نیز توسط خانم سهام سجیرات، هنرمند عرب اهوازی، طراحی شده است که کار خوبی از آب درآمده است و محتوی کتاب را منعکس می کند.