شاید ندانید که حداقل ۷۰ درصد موجودی مخازن سدهای کشور در استان خوزستان است، آن هم در دوره ای که درصد پرشدگی این سدها ۵۰ درصد است. آمار مربوط به اسفند ۱۴۰۰ است و در بعضی دوره ها این نسبت به بالای ۸۰ درصد می رسد. این داده ها یک معنا دارد: دولت با سیاست های خود تمامی آب یک منطقه را در مخازن خود جمع کرد تا به قول یک از پژوهشگران حوزه آب حتی یک قطره آن نتواند بدون مجوز دولت از سدها رها شود و به مناطق پایین دست برود. این سیاست به طور بالقوه امکان «قتل زیست محیطی» را به دولت داد و نتیجه آن نابود کردن تمام عیار مناطق زیر دست بود و هست. یکی از تبعات این سیاست را در تصاویری دیدیم که همزمان با«جنبش تشنگان» سال ۱۴۰۰ دست به دست شدند. زمانی که انسان ها و گاومیش ها ـ سوخته و پرپر شده ـ به دنبال چاله آبی یا بهتر است بگویم چاله پر از گلی بودند تا از آن بنوشند یا فقط در آن بنشینند و فقط لحظه ای از گرمای سوزان منطقه رهایی یابند. این که می گویم «سوخته» به معنای واقعی کلمه است. تصویر گاومیش هایی که پوست از تنشان جدا شده بود را می توانید در اینترنت جستجو کنید. ویدیو آن هم هست. و چه دردناک است. اگر ندیده اید دوباره ببنید شاید باور کنید. اگر هم دیده اید، دوباره ببینید تا شاید عمق فاجعه را ببینید. همه اینها اما کجا رخ می دهد؟ در خانه همان گاومیش ها! در یکی از بزرگترین تالاب های جهان که به مدد آن سیاست ها و برای پر کردن آن مخزن بزرگ آب به جهنمی مطلق بدل شده است. البته بعد یافته شدن نفت لعنت شده و حرص بیشتر چینی-ایرانی بر سرعت و حدت این روند ویرانگر افزود.
سیاست آبی که دولت در پیش گرفت و در دست گرفتن کنترل تمامی، تاکید می کنم تمامی آبی که می تواند به سرزمین های پایین دست منتقل شود، چیزی نبود جز قتل زیست محیطی یا حداقل به دست آوردن توانایی آن. برای درک این موضوع می توان به مفهوم نکروپالتیک (Necropolitics) یا «مرگ سیاست» آشیل اِمبِمبِه متفکر پسااستعماری، رجوع کرد. در این مورد نکروپالتیک یعنی اینکه (با کسب سلطه مطلق بر شریان آبی منطقه)، دولت این قدرت را به دست آورده است تا به راحتی تصمیم بگیرد چه کسی زنده بماند و چه کسی بمیرد. اوست که می گوید کدامین صحرا آباد شود و کدامین تالاب خشک شود. کدامین نوع از حیوانات محافظت شوند و پوست از تن کدامین حیوانات کنده شود. کدامین انسان زنده بماند و کدامین انسان بمیرد. کدامین کوی آباد شود و کدامین کوی خشک و بیابانی، کدامین صنعت برپا شود و کدامین درخت و گیاهی ریشه کن شود. این «مرگ سیاست زیست محیطی» برای جهانی مرگ می آورد و برای جهانی دیگر زندگی! و این متخصصان حکومتی بودند که به جای طبیعت نشستند تا با محاسبه ها و چرتکه های خود این عرابه «مرگ سیاست» را به پیش ببرند. فکر نکنید که این متخصصان «بد» بودند و متخصصان دیگری شاید کنترل بهتری بر این عرابه مرگ داشتند. خیر! اینگونه نیست. این عرابه مرگ توسط بهترین متخصصان ممکن در دوره هاشمی و خاتمی طراح شد و به بهره برداری رسید. بخش عمده ای از آنها اکنون منتقد سیستم و بی خردی آن شده اند. اما همانها این عرابه ها را ساختند. آن زمان شاید نمی دانستند یا نیت شان نبود (والبته چه اهمیتی دارد این نیت) که چگونه هنگامی که کنترل مطلق بر شریان آب را به دولت می دهید، آن کنترل با نژاد، قومیت، رقابت منطقه ای، فساد اقتصادی، بی خردی، و جباریت و قهاریت دولت ها تنیده می شود و هیولایی می سازد که هم نابود می کند و هم زندگی می بخشد. و سکان دار آن عرابه و «متخصصان» هستند که تصمیم می گیرند که به چه کسی زندگی ببخشند و چه کسی را بمیرانند.
و اینگونه است که این پدیده «مرگ سیاست» به پروژه ای به شدت قومیتی و اثنیکی بدل می شود. و تنها البته یک دلیل برای اثبات این بعد اثنیکی کفایت می کند، البته اگر انسان منصفی باشید. آن دلیل این است: کلید آن عرابه «مرگ سیاست» در دست انسانی است که ایران را «پارسی» می داند و برآمد از مثلث مرکزی «امپراتوری پارسی» است. او پارسی را با لهجه تهرانی صحبت می کنند و تحصیلکرده ترین آنهاست. اما آنکس که در پایین دست از این سیاست متاثر می شود یا کشاورز عرب است یا بختیاری. آن «متخصص» که آن مرگ سیاست را مدیریت می کند و آن بومی که مقاومت می کند از دو جهان هست: جهان استعمارگر و جهان استعمار شده! همین یک نکته کافی است.
شاید گفته شود که باز هنوز بخش های مرکزی با بی آبی دست و پنجه نرم می کنند. آنهم درست است. اما نباید فراموش کرد که این دست و پنجه نرم کردن امری تاریخی است که ایران مرکزی همیشه بی آب بوده است. یا فراموش کرده اید؟ البته که وقتی خود را مالک یک مخزن آب به این بزرگی دانستید، آنگاه آن واقعیت تاریخی را فراموش می کنید. آن مخزن آب هر انسانی را حریص می کند. یک ضرب المثل قدیمی وجود دارد که می گوید «چشم انسان چاهی است که هیچ چیز آن را پر نمی کند مگر مرگ!» و همینطور شد که با اطمینان از آن مخزن آبی که درست کرده بودند (یا بهتر است بگویم از طبیعت به سرقت برده بودند» هرچه آبادتر کردند و هر چه صنعت بیشتر آوردند، جمعیت هم بیشتر شد و آب بیشتری خواست. و طبعا آن مخزن هم ظرفیتی دارد! بنابراین آنها فکر می کنند با آن قدرت مطلقه می توانند به شکل مطلق حیات ببخشند و به شکل مطلق بمیرانند. اما نشد! آن مخازن کفاف ندادند و تلاش برای آباد ساختن جایی که فی نفسه ظرفیت آبی آن را نداشت دوباره به همان نقطه اول رسید. این نقطه را بیشتر گسترش ندهم. هدف آن بود که سئوالی که ممکن است برای وجدان های آزاد پیش آید را پاسخ دهم. که همین کفایت می کند. آنانی که با این مختصر قانع نمی شوند با هزار کتاب دیگر نیز قانع نخواهند شد. بگذریم.
تاریخ شکل گیری این مرگ سیاست را می توان به اواخر قرن ۱۹ و همان نقطه اولیه توسعه دولت ایران به سمت مناطق جنوب ردگیری کرد. در حقیقت در دوره ناصرالدین شاه، یکی از اولین پروژه های مدنظر که دولت دنبال آن بود احداث سد بر روی رودخانه کارون بود. دولت قاجار یک مهندس را فرستاده بود تا امکان و فایده/ضرر احداث این سد را برآورد کند. نام او حاج عبدالغفار نجم الملک بود. و از همان زمان مخالفت مردم منطقه با این پروژه های حکومتی را متذکر می شوند. مردم بومی آن دوره آشیل إممبه نخوانده بودند، اما می دانستند وقتی دولت کنترلش را بر آب و مقدراتشان بگستراند می تواند آنها را بمیراند. نجم الملک در «سفرنامه عربستان» می نویسد که مردم عرب با احداث این سد مخالف هستند و هرگونه کارشکنی می کنند. آنها احداث سد را بر خلاف مصالح خود می بینند و باور دارند احداث آن باعث می شود تا «عجم» در سرزمین شان نفوذ کند و استقلال شان از میان رود.آری، این داستان بیش حدود یک قرن و نیم پیش است. این مخالفت مردم عرب در برابر این سیاست را می توان در آثار دیگر سفرنامه ها و خاطرات اروپائی هایی که پایشان به منطقه رسیده بود را نیز می توان دید. آقا خان کرمانی نیز در رساله «خرید عربستان» یکی از راه های کنترل قبائل «شرور» عرب را احداث سد و بسط کنترل دولت می دانست. او نیز به خوبی می دانست که بسط اقتدار دولت و کنترل آب پیوندی ناگسستنی داشتند.
درباره آنچه پس از آن رخ داد و تنش و مقاومت روزمره مردم در قبال پدیده کنترل آب کمتر نگاشته شده است، و تاریخ آن، همانند تاریخ مظلومان گم شده است. والبته خوب می دانیم که چه کسی تاریخ را می نگارد. اما این موضوع گم شدگی مقاومت های روزمره دلیل دیگری نیز دارد: بخش عمده ای از این مقاومت ها در زندگی روزمره رخ می دهد که کمتر دیده می شود و کمتر به ثبت می رسند. نگاه ما به اعتراضات است، به تجمع هاست، به مقاومت مسلحانه است. و همه اینها وجود داشت، اما هم پراکنده بودند و هم در قالب برچسب هایی چون «تجزیه طلبی» و «خرابکاری» کنار گذاشته می شدند و به تابویی مبدل می شدند که نمی توان درباره آن بحث کرد. اما غیر از آن اعتراض هایی که می توانست به چشم بیاید، مقاومت در زندگی روزمره جریان داشت. میان کشاورزان و دولتی که کنترل آب را به تدریج برعهده گرفت بود. بخشی اندکی از این مقاومت را دولت برای آنکه بداند چگونه می توان بر مقاومت این مردم غلبه کند را مستند کرده است. برای مثال محمد فاضلی در یک کار پژوهشی که برای وزارت نیرو انجام داده است (با عنوان صورت بندی مشکلات آب و برق خوزستان در خصوص بهره برداری از آب کشاورزی) به نمونه هایی از این مقاومت اشاره می کند. البته که نه با عنوان «مقاومت» بلکه به این عنوان که چگونه کشاورزان همیشه نگهبانان و نیروهای انتظامی سازمان آب و برق را به چالش می کشند، کانال های خود را می سازند، آب «می دزند» و کشاورزی خود را علیرغم سیاست های دولتی پیش می برند و «مشکل» می سازند. سوال های آن پژوهش،یا یکی از کلیدی ترین آن سوال ها، این بود که چگونه می توان این پدیده (بخوانید مقاومت کشاورزان) را حل کرد. در اسناد و مکاتبات سازمان آب و برق، در تاریخ زد و خورد روزمره آنها با کشاورزان، می توان تاریخ گسترده ای از این نبردهای مستمر را یافت و به قول یکی از فعالان زیست محیطی، مزارع کشاورزی، اینجا صحنه درگیری سربازان سازمان است و مردم. کشاورزانی که کانال ها را هر طور شده می شکنند و آب خود را تامیین می کنند و نیروهایی که به دنبال سرکوب کشاورزان، بازسازی کانال ها و جمع آوری موتورهای برقی آنان هستند. همه این فعالیت کشاورزان هم با عنوان «خرابکاری» مستند می شود. همین موضوع کشاورزان و تاکتیک ها و استراتژی های مقاومت روزمره شان می توان موضوع پژوهش مجزایی باشد که متاسفانه به دلیل کمبود منابع در این زمان نمی توان به آن پرداخت.
بعد دیگری از مقاومت در برابر نکروپالتیک زیست محیطی در بعد عمومی تری داشت و در اینجا می توان به یافته های بیشتری دسترسی پیدا کرد. شاید اولین بخش آن نارضایتی عمومی مردم بود که به قلیان می آمد و صدای آن به تدریج به دولتی ها می رسید. برخی از آن را نیز «واسطه های محلی»، بعضا شیوخ یا روحانیون، به گوش مقامات حکومتی می رساندند. با توجه به نهاد سرکوب دولت، این نارضایتی ها نمی توانست به اعتراضی گسترده تر بدل شود. نهادهای مدنی که در این زمینه فعالیت می کردند به سرعت سرکوب می شدند و به نام «فعالیت های تجزیه طلبانه» سرکوب می شدند. موسسه شروق که در یادداشت های پیشین به آن پرداختیم، برای مثال،چندین ویدیو درباره بحران آب تولید کرد. اما همانجا هم سرنوشت آن را نوشتیم که چگونه تعطیل شد. این اعتراض های روزمره گرچه کمتر دیده می شد، اما باعث شد تا هاشمی رفسنجانی که خود رهبری راه اندازی این عرابه مرگ سیاست را بر عهده داشت، به دیدار شیوخ عرب بیاید و در صحبتی با آنها وعده دهد که سیاست سد سازی ضربه ای به مردم عرب نخواهد زد. او در دیدار با شیوخ قبایل عرب به آنها می گوید:
در بحث آب عدهای بارندی این مسائل را شروع کردند، الان هفده میلیارد متر مکعب آب استان به دریا میریزد، اگر بخشی از آن را به مردم استانی دیگر بدهید، چه پیش میآید؟ آیا میشود در نظام اسلامی و با ادعا مسلمانی چندین میلیارد متر مکعب آب از دست برود، ولی بخش دیگری از کشور از خشکی بمیرد؟
آیا شما چنین چیزی را میپسندید؟ چون من اهل رفسنجان هستم، نمیتوانم دفاع کنم. اگر آب را برای جای دیگری میبردند، محکم دفاع میکردم. الان یک سوم آب رفسنجان صرف مس سرچشمه میشود و مردم چیزی نمیگویند. الان عدهای مسأله آب را در خوزستان بهانه قرار دادند. لذا نگذارید چنین چیز غلطی مطرح شود. دیگر خشکسالی و سیل مخرب برای شما معنا ندارد.
شما مطمئن باشید من خیر اعراب خوزستان را میخواهم، آنها را مردم خوبی میدانم و به آنها علاقه دارم. هر کمکی که درباره احقاق حق آنها و کمک ارتقاء سطح زندگی آنها از من ساخته باشد، مطمئن باشید انجام خواهم داد. شما واسطههای خوبی برای ما هستید!» ( پنجشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۴)
«شما واسطه های خوبی برای ما هستید» یعنی آنکه ای شیوخ عرب بروید و مردم را راضی کنید که این پروژه ها به نفع شما هستند. او نمی گوید که چه کسانی رندی کرده اند،چه کسانی اعتراض کرده اند یا چه گفته اند. اما همین سخنرانی خبر ازآن اعتراضات، نارضایتی ها، دغدغه ها و خشم ها دارد. به همین دلیل هاشمی رفسنجانی از شیوخ قبایل عرب می خواهد تا آنها واسطه گری کنند و رضایت مردم را به دست آورند و وعده می دهد که دیگر نه خشکسالی و نه سیل مخربی در کار نخواهد بود. هر دو وعده ای که با سیل های ویرانگر ۱۳۹۸ و خشکسالی های مرگ آور پیش و پس آن به سرابی بدل شدند. سرابی که زندگی را از زیست بوم منطقه ستاندند.
ادامه دارد…