دریچه‌ای به فرهنگ و زندگی مردم عرب ایران

موسسه شروق …آغازی پر امید و پایانی ناعادلانه

در ظاهر همه چیز آرام به نظر می رسد. و برای کسی که در تهران نشسته است، خبری از شکاف اثنیکی نیست. اخبار پیرامون کمتر در رسانه های اجتماعی دست به دست می شوند. آنها «اخبار محلی» هستند که جایی در رسانه های «ملی» ندارند. اما در پیرامون، کنشگری گسترده ای در جریان است. گاه گاه خبر این کنشگری ها، نه در قالب مثبت آن، که در قالب خبر بازداشت، زندان و تعطیل شدن به گوش می رسد. خبر هایی مانند «اعضای انجمن شروق بازداشت شدند.» همین چند روز پیش مشابه این خبر دست به دست شد. اعضای یک انجمن فرهنگی در اهواز به ۸ سال زندان محکوم شدند.   اما کمتر پرسیده می شود که این انجمن ها یا موسسات چه هستند؟ که هستند؟ و چه می کنند؟ و چرا این حکم های سنگین صادر می شود؟ پیش از آنکه به چرایی این عدم امکان بپردازیم، اجازه دهید تجربه یکی از این انجمن ها را مرور کنیم: موسسه  شروق. 

علی طرفی از موسسان شروق می گوید:

ایده اولیه شکل گیری شروق در اواسط سال ۱۳۷۴ شکل گرفت. در آن زمان ما حس می کردیم، هویت و فرهنگ عربی کاملا به حاشیه رفته است. هیچ نهادی نداریم که از تاریخ منطقه به کودکان بگوید، یا حتی زبان عربی را آموزش دهد. و مهمتر از همه فرهنگ ترسی بود که بر همه حاکم بود. در جلسات دوستانه که با هم داشتیم، حس می کردیم که باید کاری بکنیم و همین باعث شد که دنبال شیوه ای از کنشگری ممکن برویم. و به تدریج ایده دست کردن یک کتابخانه شکل گرفت.

یکی دیگر از فعالان موسسه الشروق دلیل پدید آمدن آن را «فرهنگ وحشت» می گوید:

از اینکه فکر می کردیم همه از این ترس فلج شده اند. ترس از فعالیت برای مردم عرب یا تحت عنوان مردم عرب. هرچیز که به عرب بودن ربط پیدا می کرد می شد تجزیه طلبی. و همین وحشت سنگین بود که همه را فلج کرده بود. 

موسسان الشروق به دنبال راهی بودند تا این ترس را بشکنند. کاری که بر حوزه فرهنگی متمرکز باشد، از سیاست به دور باشد.

در کنار آن، مشکلات اجتماعی و فرهنگی از جمله انگیزه های مهمی بودند که باعث شکل گیری موسسه الشروق شدند. علی چلدوای از دیگر موسسان می گوید: 

در مناطق فقیر نشین، مشکلات زیادی وجود دارد. از ترک تحصیل تا اعتیاد تا گرفتاری در دام درگیری های قبیله ای. در مقابل این مشکلات هیچ کاری نمی شود. دولت ورودی نمی کند. نمی خواهد که ورود کند. و حتی اگر بخواهد به دلیل بی اعتمادی قادر نیست کاری پیش ببرد. ما تصمیم گرفتیم در این خلاء کاری کنیم. حس می کردیم نمی شود کاری نکرد و ساکت ماند. البته فقط ما نبودیم. هر کس می خواست کاری کند.

ایده ای که از دل بحث ها شکل گرفت در ابتدا راه اندازی کتابخانه های کوچک در محله های فقیر نشین بود. جایی که بتوانیم کتاب های عربی را جمع آوری کنیم و اعضا بتوانند کتاب را قرض بگیرند، بخوانند و پس بیاورند. کتابخانه در دو جا احداث شد یکی در محله دایره (حي الثورة) و دیگری در محله خشایار (حي العزیزیة).  کتابخانه به شکل خیریه اداره می شد. برای بخش مالی، اعضا ابتدا بر حق عضویت حساب باز کرده بودند و پس از آن بر کمک هایی که از افراد به نسبت متمول می توانستند دریافت کنند. رضا می گوید:

کار بخشی از ما این بود که با افراد مختلف دیدار داشته باشیم، بگوییم چه می کنیم و از آنها بخواهیم کمک کنند. یا حق عضویت ماهیانه بیشتری پرداخت کنند. که اغلب جواب می داد. و افراد زیادی بودند که به موسسه کمک مالی می کردند. حمایتهای مالی مردمی که گاهی به شکل ماهیانه دریافت می شد. 

اکثر کتابها از نمایشگاه بین المللی تهران خریداری می شدند. و علاوه بر آن مبالغ حق عضویت، اعضا هر سال پول جمع می کردند تا گروهی به تهران سفر کنند و کتاب های جدید یا جذابی که در جهان عرب منتشر شده اند را بخرند. 

 از دل همین کمک ها تا سال ۱۳۷۸ حدود ۷۰۰۰ نسخه کتاب عربی خریداری شد. کتابخانه توانست توجه قشرهای مختلف فکری و فرهنگی را به خود جلب کند بخصوص آنکه هدف اصلی آن تمرکز بر روشنفکری دینی و پرهیز از تعصبات دینی بود و به همین دلیل کتابهای مختلف چون کتابهای نوال السعداوی، نجیب محفوظ، جورج طرابیشی، عبدالوهاب المسیری، عبدالله العروی، طه عبد الرحمن، حامد ابو زید، حسام الآلوسی و محمد ارکون گردآوری شد. رضا که آن دوره را خوب به خاطر دارید می گوید:

این کتاب ها و نویسندگان دلمشغولی فعالان عرب آن دوران بودند. اگر آن دوره در تهران حلقه کیان و عبدالکریم سروش مورد توجه بود، برای بچه های روشنفکر عرب خواندن العقل العربی جابری یا کتاب های مشابه اهمیت داشت. آنها ساعت ها وقت خود را به خواندن این کتاب ها و گفتگو درباره آنها سپری می کردند.

البته فقط کتاب های فکری نبود. کتاب های شعر،  رمان و در کل ادبیات نیز بعد پررنگی در کارهای کتابخانه الشروق داشت.  کتاب های  جرجی زیدان،عبدالرحمن منیف، و احلام المستغانمي، جبران خلیل جبران، محمود درویش، مظفر النواب، نجیب محفوظ، طه حسین و نزار قبانی هم بودند. همچنین روزنامه های عربی نیز از کشورهای دیگر خریداری می شد و سعی می شد که به دست نوجوانان و جوانان برسد.  علی چلداوی هدف این کار را آگاهی رسانی عنوان می کند و رضا می گوید:

ما می خواستیم مردم عربی بخوانند. اما فقط این نبود. مردم اینجا با جهان عرب ارتباط بیشتری دارند تا با تهران. آنها الجزیره می بینند. العربیه می بینند. شبکه های عراق و کویت می بیینند. حتی در زمانی که ماهواره نبود، با آنتن های قدیمی اخبار را از کشورهای دیگری می دیدند. پس طبیعی بود که فکر کنیم، آنها بیشتر مایل هستند که اخبار جهان عرب را بخوانند. حدس می زدیم، ارتباط بیشتری با آن برقرار کنند.

موسسان نمی دانستند که این روزنامه ها چقدر خوانده می شوند. اما شبکه های خود را به کار می بردند تا این روزنامه ها را به دست علاقمندان برسانند. موسسه الشروق که توسعه پیدا کرد دو نشریه ای که در آن هنگام چاپ و منتشر می شدند و جایگاه ویژه ای داشتند را می خریدیم و بین علاقمندان توزیع می کردیم. این نشریات «اقلام الطلبه» و «الشوری» بودند. نشریه اول ویژه دانشجویان بود که در چمران حضور داشتند. و مطالب دانشجویی چون شعر، داستان کوتاه، و یادداشت به زبان عربی چاپ می کرد. نشریه دوم عام بود و همان مسیر را دنبال می کرد. رضا می گوید:

هر دو نشریه فضایی ایجاد کرده بودند که جوانان بتوانند بنویسند. تا آن زمان اگر کسی شعری به زبان عربی می گفت، یا داستانی می نوشت جایی برای انتشار آن نداشت. هم الشوری و هم اقلام الطلبه این خلاء را پر کردند. مطالب زیادی برای انتشار می آمدند و ما کار دشواری در انتخاب مطالب داشتیم. 

این دو نشریه همچنین به فضایی برای نقد و گفتگو درباره مشکلات اجتماعی و فرهنگی بدل شده بودند. اینکه با برخی از سنن غلطی که وجود دارند چه می شود کرد. یا آنکه چه نوع فعالیت هایی در فضای تنگ و تاریکی که بر مردم عرب حاکم است مفید هستند.  در ادامه همین نوشته ها و نشریات، سلسله نشست هایی با محتوای مشابه شکل می گرفت. در این نشست ها از افراد برجسته و مطرح فرهنگی دعوت می شد و درباره   معضلات اجتماعی و فرهنگی مردم عرب بحث و گفتگو می شد. این نشست ها و گفتگوها دنبال راه حل بود، اما مهم تر آنکه از طریق این نوشتن ها، گفتگو ها و فعالیت ها قشر جدیدی از نخبگان عرب و نویسندگان جوان در حال ظهور بودند.  

موسسه الشروق که توسعه پیدا کرد به تدریج تصمیم گرفت بخش زنان و بخش رسانه را راه اندازی کند. و نیمی از روزهای کتابخانه در اختیار زنان قرار گرفت.  زنانی که به موسسه پیوسته بودند، حس کردند که می توان این کار را بیشتر توسعه داد. دغدغه زنان تنها زبان عربی نبود. دغدغه اصلی آنها تعصبات قبیله ای بود که بر زندگی شان سایه سنگینی انداخته بود. آنها می خواستند که از ظرفیت به وجود آمده بهره بگیرند تا هم خود از چهار دیواری خانه خارج شوند و هم آنکه شاید بتوانند آن فرهنگ قبیله ای را تغییر دهند. 

پس از مدتی، بخش زنان موسسه شروق با موسسه الحوراء که موسسه ای برای زنان عرب بود همکاری های مشترکی را بنا گذاشتند.  زنان فعال عرب سعی می کردند با ایجاد موسسات مستقل خود، برنامه های خود را پیش ببرند، اعتماد بیشتری جلب کنند و سعی کنند زنان بیشتری به آنها بپیوندند. خدیجه که نقش قابل توجهی  در این فعالیت ها داشت می گوید:

در آن دوران زن عرب امکانی برای فعالیت مدنی نداشت.  حضور زن خارج از منزل و مشارکت او در فعالیتهای مختلط امری غیر قابل قبول و قبح تلقی می شد. در مناطق ما که با فرهنگ قبیله ای سر و کار دارند، رفتن به نهادهایی که مختلط هستند و غیر عرب تقریبا غیر ممکن یا سخت بود. نه اینکه بگویم مختلط بد است. نه. این فرهنگ بد قبیله ای است دیگر. الشروق یک بخش زنان راه اندازی کرد که کامل توسط زنان عرب اداره می شد. همین اعتماد خانواده ها را جلب می کرد.سعی می کردم با دوستانم صحبت کنم و به آنها بگویم که می توانند بیایند و در موسسه ای که فقط زن هستند فعالیت کنند. می رفتیم و با خانواده ها صحبت می کردیم که موسسه زنانه است تا قانع شوند دخترانشان بیایند. 

کارهای کتابخانه که رونق گرفت، موسسه شروق بخش رسانه خود را نیز شکل داد.  فعالیتهای فرهنگی گسترده ایی برای تشویق جوانان عرب جهت مشارکت در فعالیتهای فرهنگی چون تشکیل گروهای سرود خوانی و تئاتر انجام داد و در این راستا توانست یکی از «موثرترین» گروه سرود خوانی به زبان مادری را در اهواز تشکیل دهد. علاوه بر آن، الشروق چندین نمایشگاه فرهنگی برگزار کرد از جمله نمایشگاه الانامل السحریه(دستان جادویی) و نمایشگاه التراث الاهوازی(میراث مردم اهواز) که با مشارکت موسسه شمس الجنوب شکل گرفتند. در این نمایشگاه ها نیز هدف این بود که به مشارکت کنندگان این اعتماد به نفس داده شود که می توانند به عنوان یک عرب کار هنری و تجسمی خود را ارائه کنند. یا آنکه میراث این مردم معرفی شود. 

علیرغم همه این فعالیت ها، موسسه الشروق، در سال ۱۳۸۰ و در اوج شکوفایی آن منحل شد. علی طرفی از بنیانگذاران موسسه الشروق می گوید:

از همان ابتدا برای مجوز اقدام کردیم. به ما گفتند می توانیم فعالیت کنیم تا مجوز رسمی بیاید. مجوزی که هیچگاه نیامد. در همه این دوران هیچ کمکی به ما نکردند. و به شکل ماهیانه یا هفتگی من را احضار می کردند. در سال ۱۳۸۰به یکباره به خانه من ریختند. تمام کامپیوتر، هارد، و سی دی ها را بردند. همه آرشیو موسسه آنجا بود. بعد از آن گفتند موسسه غیر قانونی است. و من و چند نفر از اعضای اصلی موسسه بازداشت شدیم. ماه ها را در انفرادی به سر بردیم و شکنجه بدنی شدیم.  در سال ۱۳۸۲ با صدور حکم رسمی تمام اموال این دو موسسه و انجمن مصادره و بسیاری از فعالان و اعضای آنها دستگیر شدند. ما برای آنکه حساسیتی ایجاد نکنیم، تا آخرین روز از فعالیت وارد هیچ کار سیاسی نشدیم و حتی از حضور انتخاباتی نیز پرهیز کردیم. اما باز افاقه نکرد. 

اینها گفته هایی است که علی طرفی با آن مصاحبه را به پایان رساند. او از تلاش های مستمرخود و دوستانش برای رسمی کردن فعالیتش هایش گفت. از اینکه علیرغم همه آن تلاش ها نه تنها فعالیت شان رسمی نشد، که بازداشت شدند و تمامی دارائی هایشان مصادره شد.

تجربه شروق تنها داستان یکی از موسساتی است که با امید شروع کردند، شکوفا شدند و ناعادلانه پایان یافتند.

** بخش قابل توجهی از این نوشته بر مبنای مصاحبه با علی طرفی و علی چلداوی (زیدان) از پایه گذاران این موسسه تنظیم شده است.